قابلیت فراموشی

 

بالا

 

پایین

 

 

 

قابلیت انجام محاسبات پیچیده

 

پایین

 

بالا

 

 

 

قابلیت تطبیق

 

بالا

 

پایین

 

 

 

قابلیت استفاده از انواع منابع اطلاعاتی

 

بالا

 

پایین

 

 

 

قدرت انتقال اطلاعات

 

پایین

 

بالا

 

 

 

قابلیت تأمین هزینه کسب هوش

 

بالا

 

پایین

 

 

 

جدول شماره۲-۲: مقایسه هوش مصنوعی و هوش طبیعی(نیسنفلد،۱۹۸۹)
۲-۴-۳- هوش اجتماعی۱ : ثراندیک بیان می دارد که توانایی اجتماعی، عنصر مهمی از هوش می باشد. هوش اجتماعی از نظر ثراندریک توانایی درک دیگران، عمل و رفتار هوشمندانه و خردورزانه در روابط با دیگران است، لذا از اشکال انتزاعی و مکانیکی هوشی متمایز می شوند. از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۹۰ علاقه به
پژوهش در زمینه هوش کرده اند. به این ترتیب محققان به این نتیجه رسیده اند که هوش توانایی هایی فراتر از هوش شناختی را در بر می گیرد.(الون و هایگینز، ۲۰۰۵) .
۲-۵- هوش عاطفی و بهره هوشی۲
هوش عاطفی و بهره ی هوشی قابلیت های متضادی نیستند. بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند. همه ما ترکیبی از هوش و عاطفه داریم، افرادی که دارای بهره هوشی بالا و هوش عاطفی بسیار ضعیف (یا بهره ی هوشی پایین و هوش عاطفی بالا) باشند.علیرغم وجود نمونه نوعی، نسبتاَ نادرند.(دولویکس و هیگس۳ ، ۲۰۰۰).
ریون بار-آن (۱۹۹۹) در پی یافتن پاسخی برای این سوال که چرا برخی از افراد نسبت به برخی افراد دیگر در ابعاد مختلف زندگی موفق ترند،به تحقیقات بسیاری دست زده اند. این سوال لزوم مرور کلی عواملی که تصور می شد موقعیت کلی را رقم می زنندو سلامت و هیجانی را موجب می شوند، ایجاد می کند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
بار- آن دریافت که تنها کلید موفقیت و تنها عامل پیش بینی کننده ی آنها هوش عقلی نیست بلکه باید در جستجوی عوامل دیگری بود. بر اساس مطالعات دانیل گلمن در بهترین شرایط همبستگی
۱- Social Intelligence
۲- Intelligence quetion
۳- Dulewicz & Higgs
اندکی(۷%) بین هوش عمومی و برخی ابعاد هوش عاطفی وجود دارد. بطوریکه می توان ادعا کرد
آنها عمدتاً ماهیت مستقل دارند. وقتی افراد دارای بهره هوشی بالا در زندگی تقلا می کنند و افراد دارای هوش متوسط بطور شگفت انگیزی پیشرفت می کنند، شاید بتوان آن را به هوش عاطفی بالای آنان نسبت داد.
بنابراین افرادی که از هوش عاطفی قوی برخوردارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سر زنده‌اند و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند و احساسات خود را به طور مستقیم بیان کرده و راجع به خود مثبت فکر می‌کنند. آنان ظرفیت چشمگیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند و در رابطه خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظه‌اند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و مناسبی برخوردارند. آنان همچنین با خود، بسیار راحت برخورد می‌کنند (دوستار، ۱۳۸۲).
۲-۵-۱- مقایسه هوش عاطفی و عقلی
بهترین حوزه مناسب برای مقایسه هوش عاطفی و هوش عقلی محیط کار است زیرا فرد در محیط کار خود علاوه بر توانایی های علمی(که از هوش عقلی نتیجه می شود) از قابلیت های عاطفی خود نیز استفاده
می کند. از اینرو، در حوزه توسعه منابع انسانی در سازمان ها مفهوم هوش عاطفی بکار گرفته شده است تا به مهارتهای عاطفی، علاوه بر قابلیت های تخصصی توجه شود.
بر اساس تحقیقات، هوش عقلی حداکثر ۱۰در صد در عملکرد و موفقیت تاثیر دارد(مخصوصا در حوزه مدیریت) البته تحقیقات “رابرت امرلینگ۱” و “دانیل گولمن” (۲۰۰۳) بیان می کنند که هوش عقلی نسبت به هوش عاطفی پیشگوی بهتری برای کار و عملکرد علمی فرد است. اما زمانی که این سوال مطرح می شود” آیا فرد می تواند در کار خود بهترین باشد و یا مدیری لایق باشد؟"در اینجا هوش عاطفی معیاربهتری است، هوش عقلی احتمالا برای به دست آوردن این جواب کارایی کمتری دارد. ” گولمن” نیز در کتاب خود بنام (کار با هوش عاطفی۲ ، ۱۹۹۸)بر نیاز به هوش عاطفی در محیط کار، یعنی محیطی که اغلب به عقل توجه می شود تا قلب و احساسات، تمرکز می کند. او معتقد است نه تنها مدیران و رؤسای شرکت ها نیازمند هوش عاطفی هستند، بلکه هر کسی که در سازمان کار می کند نیازمند هوش عاطفی است( مورای۳ ، ۱۹۹۸).
اما هرچه در سازمان به سمت سطوح بالاتر می رویم اهمیت هوش عاطفی در مقایسه با هوش عقلی افزایش می یابد در این زمینه ‌‌‌(( گلمن)) و همکاران او معتقدند که هوش عاطفی در تمامی رده های سازمانی کاربرد زیادی دارد، اما در رده های مدیریتی اهمیتی حیاتی می یابد. آنان مدعی هستند هوش عاطفی تا حدود ۵۸ درصد بهترین ها را در موقعیت رهبری ارشد از ضعیف ترین ها جدا می سازد و مشخص می کند. زیرا شرایطی که در رأس سلسله مراتب سازمان بوجود می آیند، سریع تر گسترش می یابند، چرا که هرکسی به مدیر و فرد بالا دست خود نگاه می کند. افراد زیر دست رفتارهای عاطفی خود را از مدیران می آموزند. حتی هنگامی که مدیر را نمی توان زیاد رؤیت کرد (مثل مدیری که در پشت درهای بسته در طبقات بالاتر کار می کند) نگرش او بر حالات پیروانش تاثیر می گذارد. به همین علت است که هوش عاطفی از اهمیت زیادی برای یک رهبر برخوردار است. (گولمن و همکاران، ۲۰۰۱).
۱- Robert Emmerling
۲- Working with the Emotional intelligence
۳- Murray
بنابراین، این مهم باید مد نظر قرار گیرد که در سازمان ها هوش عقلی تنها ابزار مقایسه افراد نیست ، چرا که در محیط هایی که انسان ها فعالیت دارند قابلیت های عاطفی، درک افراد از احساسات خود و دیگران و توانایی های آنان در ارتباطات عوامل مهمی هستند که باید مد نظر قرار گیرد. در این بین ارتباطات از اهمیت ویژه ای برخوردار است زیرا توانایی های اجتماعی بخش مهم هوش عاطفی و در واقع عینیت بخش هوش عاطفی است.
۲-۵-۲- رابطه هوش عاطفی و اثر بخشی مدیران
برخی از مدیران به خاطر رابطه ضعیف خود با دیگران قادر نیستند بازخورد دریافت کنند و به بازخوردها پاسخ درست بدهند.
مدیران اثر بخش و موفق تقریباً در تمام جنبه ها با این مدیران متفاوت هستند. آنان نقش رهبر را ایفا می کنند، بنا به نظر ((گولمن)) رهبر قوی و مؤثر کسی است که الهام بخش است، انگیزه ایجاد می کند و تعهد بوجود می آورد، قابلیت های هوش عاطفی خود را به طور پیوسته تقویت می کند و با توجه به نیاز، سبک های رهبری را تغییر می دهد( دیربورن۱ ،۲۰۰۲). مدیران موفق برانگیزاننده های خوبی هستند. در یک کلام، مدیران موفق تأکید بر ارتقای هوش عاطفی وپرورش قابلیت های عاطفی دارند (مایلر۲ ،۱۹۹۹) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...