کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

distance from tehran to armenia



جستجو


 



با این شرط، اضطرار خارج می‌شود. زیرا با وجود اضطرار،رضا وجود دارد.[۲۷۱]
۵- نامشروع و غیر عادی بودن تهدید :
ابزار اکراه معمولاً ابزاری غیرمشروع است که برای رسیدن به غرضی غیرمشروع به کار گرفته می‌شود. تهدید یک شخص به قتل یا آتش زدن منزلش در صورت امتناع از قرارداد یا تهدید به افشاگری درصورتیکه مالی را هبه نکند، وسایلی غیرمشروع برای رسیدن به غرض غیرمشروع می‌باشند. اما اگر وسایل مشروعی برای رسیدن به غرض مشروع به کار گرفته شوند اکراه محسوب نمی‌شود.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
اکراه باید موصوف به این وصف باشد که نامشروع باشد (همچون تهدید به قتل). باید آنچه از مکره طلب می‌شود بر او واجب نباشد. برای مثال، اگر کسی به علت بدهکاری مورد تهدید واقع شود که از او شکایت می‌شود اکراه محسوب نمی‌شود، یا داینی که مدیون را تهدید می‌کند به اینکه اگر تضمین ندهد به اجرای حقش که بر ذمه مدیون است مبادرت خواهد کرد و بدین وسیله مدیون رهنی را در اختیار داین قرار می‌دهد، در اینجا عقد رهن باطل یا غیر نافذ نیست؛ زیرا وسایل اعمال فشار، وسایلی مشروع هستند و هدف داین فقط وصول به حق است. یا کسی که مالی را ودیعه گذاشته اما امین، امانت را رعایت نمی‌کند و ودیعه را انکار می‌کند. ودیعه گذار او را تهدید به مراجعه به دادگاه می‌کند و طرف مقابل با اکراه اقرار می‌کند. همچنین اگر شخصی دیگری را تهدید کند که اگر خانه‌اش را به او نفروشد او هم ملکش را به فرزندش اجاره نمی‌دهد؛ چنین معامله‌ای اکراهی نیست چون، هر شخصی از نظر قانون حق دارد ملکش را اجاره ندهد. به همین علت است که قانونگذار در ماده ۲۰۷ ق.م. اعلام کرده است: «ملزم شدن شخص به انشای معامله، به حکم مقامات صالحه قانونی اکراه محسوب نمی‌شود».
ضرری که مستحق علیه است( مثل بدهکاری که برای پرداخت بدهی خود خانه خود را کمتر از قیمت بازار بفروشد) عرفاً مشمول عنوان اکراه نیست و بر فرض که عرف چنین معامله‌ای را اکراهی تلقی کند مشمول حدیث رفع نمی‌شود؛ زیرا خلاف امتنان است.[۲۷۲]
در پاسخ به این ایراد که معامله فاقد طیب نفس است گفته شده است: «دفع ضرر مستحق علیه، اقوی سبب تحقق رضای معاملی است. ضرر هنگامی که مستحق علیه باشد باید به حکم قانونگذار ملزم به آن بود و یا این که به گونه‌ای انسان باید آن را به اختیار از خود دفع کند یا طرفین به گونه‌ای با هم تراضی کنند[۲۷۳]».
در صورتی که به حکم مقامات قانونی، شخص وادار به انجام معامله‌ای شود آیا معامله اکراهی است؟ و در صورتی که اکراهی نیست نقش حاکم یا قائم مقام او در این میان چیست؟ مانند:
۱- حکم به بیع مال مدیون جهت ادای دین خود ؛
۲- حکم فروش مال محتکری که خوردنی‌ها را احتکار کرده است ؛
۳- کسی که باید نفقه افراد واجب النفقه‌اش را بدهد و به تکلیف خود عمل نکند ؛ حکم به فروش مالش می‌شود ؛
۴- در صورتی که راهن، دینش را پرداخت نکند، حکم به فروش عین مرهونه می‌شود تا از طریق آن دین او پرداخت شود.
برخی معتقدند در چنین مواردی تصرف در عقد با حاکم یا قائم مقام او است و نیازی به تصرف مکرَه نیست چون حاکم در چنین مواردی ولی است[۲۷۴] (الحاکم ولی الممتنع) . دلیلی هم برای مباشرت مکرَه بر اجرای لفظی که فاقد قصد و رضا هست وجود ندارد و این که حاکم قائم مقام او در اجرای عقد باشد، به نظر آسان‌تر جلوه می‌کند و اگر مباشرت مکره ضروری باشد وضعیت پیچیده‌تر می‌شود؛ چون بهواسطه عنادی که مکره دارد در صحت چنین معامله‌ای تردید است.[۲۷۵]
می توان گفت حاکم امر به معامله می‌کند و نیازی به ولایت او نیست، چون ولایت حاکم در جایی ثابت است که فعل مالک یا وکیل او ممکن نباشد.
گفته شده در اکراه به حق، در حقیقت مکرِه حقتعالی است و حاکم نایب او در اجرای عقد است. پس معقول نیست که چنین عقدی فاقد اثر باشد. به همین علت در پاسخ به این سؤال که آیا حدیث رفع شامل معامله اکراه به حق می‌شود یا نه؟ گفته شده است: «حدیث رفع هنگامی دلالت بر بطلان عقد مکره می‌کند (با توجه به نظر بطلان) که مکرِه انسان باشد. پس اگر مکرِه خداوند باشد معامله اکراهی نیست.[۲۷۶]
ب- ترس مؤثر در وقوع معامله :
ترس، تعادل روانی عاقد را بر هم می‌زند و در نتیجهی آن، مکرَه اقدام به معامله می‌کند. از لحاظ حقوقی، آیا معیار اندازه ترس، طرف قرارداد و اوضاع و احوال او است؟ یا عرف یا هر دو؟ هریک از این سه مورد در کتابهای حقوقی طرفدارانی را به خود اختصاص داده است .
قانون مدنی، دو نظر شخصی و نوعی را با هم تلفیق کرده است . در م ۲۰۲ ق.م. چنین پیشبینی شده است: «اکراه به اعمالی حاصل می‌شود که مؤثر در هر شخص باشعوری بوده و او را نسبت به جان یا مال یا آبروی خود تهدید کند به نحوی که عادتاً قابل تحمل نباشد. در مورد اعمال اکراه آمیز سن و شخصیت و اخلاق و مرد و زن بودن شخص باید در نظر گرفته شود».
قسمت اول ماده (مؤثر در هر شخص باشعور)، معیار نوعی است اما قسمت اخیر ماده (سن و شخصیت و …)، معیار شخصی است.
برخی از حقوقدانان معتقدند منظور قانونگذار از لزوم در نظر گرفتن سن، شخصیت، اخلاق و مرد یا زن بودن، برای احراز تحقق یا عدم تحقق اکراه، تعیین ضابطه فردی و شخصی نیست که در هر مورد خصوصیات انحصاری شخص مکره مورد سنجش قرار گیرد؛ بلکه منظور، بررسی کردن ضابطه نوعی است. برای مثال برای تعیین تحقق یا عدم تحقق اکراه، باید سنجید که آیا نوع مردان و زنانی که در سن یا شخصیت شخص تهدید شونده قرار دارند، تحت تأثیر تهدید واقع شده قرار
می‌گیرند یا خیر. بنابراین تعیین خصوصیات تهدید شونده، ضابطه را از نوعی بودن به شخصی بودن تغییر نمی‌دهد.[۲۷۷]
برخی معتقدند بند ۲ ماده ۲۰۲ ق.م.، تقلید ناروای قانونگذار از میراث ناپخته حقوق رم[۲۷۸] است که این اشکال را به وجود آورده است.[۲۷۹]
به نظر می‌رسد حق با نظر اخیر است. ماده ۱۱۱۲ق.م. فرانسه از حقوق رم اخذ شده است؛ از سوی دیگر چون معیار خشک حقوق رم[۲۸۰] نمی‌توانست راه گشای حل تشخیص اکراه مؤثر باشد، حقوقدانان فرانسوی نظریه‌هایی مطرح کردند و قانونگذار با جمع این نظریه‌ها، ماده ۱۱۱۲ را پیش‌بینی کرد.[۲۸۱] سبک نگارش ماده ۲۰۲ ق.م. هماهنگ با ماده ۱۱۱۲ ق.م. فرانسه است. با این تفاوت که به جای «شخص متعارف» در قانون فرانسه، «شخص باشعور» در قانون مدنی ایران ذکر شده است. متأسفانه اشتباهی که قانونگذار فرانسوی کرد (عدم تفکیک نظریه شخصی و نوعی)، مورد تقلید قانونگذار ما نیز واقع شده است.
برخی از حقوقدانان معتقدند ضابطه نخستین برای تشخیص اکراه ضابطه نوعی است یعنی باید در وهله ی اول به تأ ثیر عمل در شخص متعارف مراجعه کرد، مگر این که ثابت شود که عمل تهدید آمیز در شخص طرف معامله، به علت وضع جسمی و روحی خاص او مؤثر بوده است .[۲۸۲]
حسن نظر نوعی این است که اصل ثبات قراردادها کمتر مخدوش می‌شود و از لحاظ اثباتی تشخیص اکراه مؤثر، آسان‌تر است؛ اما نظر شخصی مطابق با اصل آزادی اراده است. برای اینکه خواست مکرَه تأمین شود نظر شخصی ترجیح دارد. اما از آنجا که تشخیص اکراه مؤثر در اشخاص، متفاوت است و برای قاضی دشوار است که همواره به حقیقت دست یابد، به نظر می‌رسد باید بین
مرحله ثبوت و اثبات قائل به تفکیک شویم. با این بیان که در وهله اول با توجه به قاعده «العقود تابعه للقصود» معیار شخصی حاکم باشد ؛ چون قصد واقعی اشخاص، سرنوشت واقعی عقود را رقم می‌زند. این نظر با عدالت نیز سازگارتر است اما از آن جا که معیار شخصی با این ایراد روبهروست که احراز آن برای قاضی همواره آسان نیست در مرحله اثبات، در صورتی که قاضی نتواند حقیقت قضیه را کشف کند، باید معیار نوعی _ شخصی را اعمال کند ؛ یعنی شخص مکره با افراد هم سطح خودش سنجیده شود . در صورتی که این معیار هم راه گشا نباشد درنهایت ، معیار نوعی حاکم می شود .
سؤالی مطرح است و آن این که اگر اکراه در فردی مؤثر نباشد اما در نوع مردم مؤثر باشد مطابق با معیار نوعی راه حل چیست؟ در پاسخ طرفداران نظر نوعی می‌گویند برای این که اکراه واقع شود لازم است که تهدید در شخص تهدید شونده (با لحاظ اوصاف نوعی او) نیز مؤثر باشد. بنابراین اگر تهدید با لحاظ شرایط و وضعیتی که دارد در نوع مردم مؤثر باشد ولی به جهات خاص در تهدید شونده بی‌تأثیر باشد، اکراه محقق نمی‌شود. زیرا تهدید شونده با رضای آزاد و نه تحت تأثیر تهدید، مبادرت به تشکیل معامله کرده است که در این صورت، موجبی برای بی‌اعتباری چنین معامله‌ای نمی‌توان شناخت. برای مثال ممکن است تهدید به جان از سوی شخص شرور در نوع مردم مؤثر باشد ولی در شخص جنایتکار دیگری که دارای سوابق سوء بیشتر و شخصیت مجرمانه و خطرناکتری است، بی‌تأثیر باشد.[۲۸۳]
به همین علت است که ماده ۲۰۵ ق.م. مقرر می‌دارد: «هرگاه شخصی که تهدید شده است بداند که تهدید کننده نمی‌تواند تهدید خود را به موقع اجرا گذارد و یا خود شخص مزبور قادر باشد بر این که بدون مشقت اکراه را از خود دفع کند و معامله را واقع نسازد آن شخص مکره محسوب نمی‌شود».
ج- تمام علت بودن اکراه:
اگر داعی دیگری غیر از اکراه ضمیمه شد (مثل تقرب به مکره) فعل اکراهی نیست. برای مثال اگر ظالمی، شخصی را وادار به انجام معامله کند و دیگری برای نزدیکی به ظالم حاضر به معامله شود ، اکراه واقع نمیشود.[۲۸۴]
باید بین تهدید عمدی و انجام معامله، رابطه سببیّت عرفی احراز شود
د- ورود ضرر :
شرط دیگر این است که در صورت ترک معامله از طرف مکره ضرر وارد شود ؛ به گونه‌ای که اگر امتناع از خواست مکرِه کرد امر ناگواری اتفاق افتد . در این ارتباط موضوع ضرر ، متعلق ضرر، رابطه ضرر بامعامله و متعلق آن باید بررسی شود .
۱- موضوع ضرر :
ضرر ممکن است نسبت به جان (مانند قتل، قطع عضو، ضرب و شتم)، مال (مثل اتلاف مال)، حق (مانند حق منع از عبور و مرور)، و یا آبرو باشد.
۲- متعلق ضرر :
لازم نیست تهدید نسبت به خود مکرَه باشد، اما تهدید نسبت به غیر باید به گونه‌ای باشد که
جایگزین مکرَه شود و در اراده ی او مؤ ثر باشد . مانند فرزند و پدر و مادر[۲۸۵]. بنابراین تهدید نسبت به خویشان و نزدیکان مکره نیز می‌تواند مؤثر باشد. قانون گذار مواردی را در ماده ۲۰۴ ق.م. بهعنوان مثال ذکر کرده است از جمله: زوج، زوجه، آباء و اولاد. و به طور کلی گفته است: «… در مورد این ماده تشخیص نزدیکی درجه برای مؤثر بودن اکراه بسته به نظر عرف است».
سؤالی مطرح است و آن این که آیا تهدید نسبت به دوستان نیز مؤثر است یا فقط شامل خویشاوندان مکره می‌شود؟ به نظر می‌رسد رابطه عاطفی که تهدید شونده با هر کس دیگری داشته باشد کافی برای اجرای احکام اکراه باشد. اما رابطه باید به گونه‌ای باشد که دیگری جایگزین خود مکره یا حتی عزیزتر از جان خود او باشد، و به دیگر سخن تهدید باید در اراده ی او مؤ ثر باشد . ممکن است کسی باکی نداشته باشد که ضرری به او برسد اما تحمل رنج دیگران برای او دشوارتر باشد و چه بسا دوستانی که نزدیک‌تر از خویشاوندان باشند. بهتر بود که قانونگذار متعلق ضرر را محدود به خویشاوندان نمی‌کرد، اما به هر حال با اخذ وحدت ملاک می‌توان احکام اکراه را در مورد تهدید و ضرر به دوستان نیز جاری دانست.
۳- رابطه مستقیم ضرر با معامله
ضرر به طور مستقیم مربوط به خود معامله باشد . برای مثال ، اگر مکره ملکی را نفروشد به قتل می‌رسد ایجاد ضرر به طور مستقیم به خود معامله مربوط می‌شود. اما اگر فردی ملکی را نفروشد نمی‌تواند هزینه معالجه فرزندش را پرداخت کند پس حتی اگر تهدید هم باشد معامله اکراهی نیست یعنی پزشک بگوید اگر هزینه عمل پرداخت نشود، بیمار را معالجه نمی‌کند.
بدین ترتیب اگر دفع هر ضرری مشمول احکام اکراه باشد باید بسیاری از معاملات اکراهی باشند، در حالی که معامله عقلا برای جلب منفعت یا دفع ضرر است.
۴– معیار حصول ضرر :
آیا ضرر باید نسبت به خود مکره سنجیده شود (یعنی معیار شخصی باشد) یا این که در عرف اگر صدق ضرر شود کافی است؟
به نظر می رسد در وهله ی اول با ید معیار شخصی اعمال شود چه بسا چیزی برای فردی ضرری باشد ولی برای دیگری نباشد . برای مثال تهدید به ازبین بردن حشرات یک حشره شناس (که مدتها برای جمع آوری آن ها تلاش کرده است) برای نوع مردم نه تنها ضرری نیست ، بلکه مضحک هم می باشد .
عده‌ای معتقدند مواردی مانند قتل، قطع عضو، ضرب و شتم فی نفسه برای هر فردی ضرری است و به اختلاف افراد متفاوت نمی‌باشد. اما به عکس، عده‌ای معتقدند این موارد با توجه به اختلاف اشخاص متفاوت است. برای مثال افرادی از شتم باکی ندارند اما قتل و قطع عضو برای آنها مهم است بلکه صبر بر ضرب و شتم را فتوّت و بزرگی می‌دانند؛ اما کسانی که اهل صیانت هستند، ضرب و شتم برای آنها ضرر است و اقوی هم نزد برخی از فقها همین قول است.[۲۸۶]
برخی قتل و قطع عضو را از مبحث فوق استثنا کرده‌اند و بیان داشتهاند که برای همه این دو مورد ضرری است و غیر از این دو مورد باید وضعیت اشخاص را بررسی کرد. بهزعم برخی، گرفتن مال اندک از آنها مانند قتل است؛ اما به هر حال معیار حصول ضرر باید به تشخیص عرف باشد.[۲۸۷]به نظر می رسد در صورتی که معیار شخصی به دلیل مشکلات اثباتی آن قابل اعمال نباشد بایدمعیار شخصی – نوعی را اعمال کرد . یعنی فرد مکره با افراد هم سطح خود سنجیده می شود و چنین قضاوت می شود که آیا مورد تهدید برای او ضرر ی است ؟
در صورتی که نتوان از این طریق هم به نتیجه رسید نوبت به معیار نوعی ( محض) می رسد . برخی از حقوقدانان بدون رعایت سلسله مراتب ، معیار نوعی را حاکم دانسته اند[۲۸۸] .
ه - آیا عدم امکان فرار از اکراه شرط است :
این بحث مطرح شده است که اگر امکان فرار مکرَه باشد، آیا معامله اکراهی است یا نه؟ برای مثال مکره محل انعقاد معامله را ترک کند یا بتواند در برابر تهدید مکره مقاومت کند.
یکی از راه های فرار، توریه[۲۸۹] یا مخفی کردن واقع است. باز به طور خاص این بحث مطرح شده است که اگر امکان صوری معامله باشد، اما مکره قصد حقیقی کند، آیا معامله علیرغم راه فرار، اکراهی است یا نه پیش از پاسخ، لازم است فروض مختلف در مورد اصل فرار از اکراه مطرح شود:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-16] [ 04:37:00 ق.ظ ]




اخلاقگرایی ادّعا می‌کند که هر عیب اخلاقیِ موجود در اثر هنری همواره نقصی زیبایی‌شناختی است، و حال آنکه اخلاقگرایی معتدل، با اتّخاذ موضعی خفیف‌تر، صرفاً مدّعی است که گاهی عیب اخلاقی موجود در اثر هنری ممکن است عیبی زیبایی‌شناختی باشد و گاهی حُسنِ اخلاقی موجود در اثر هنری ممکن است حُسنی زیبایی‌شناختی باشد. پس، اخلاقگرایی معتدل از دو جنبه با اخلاقگرایی مرز دارد. از یک سو، دعوی‌اش را تنها محدود به برخی آثار هنریِ به لحاظ اخلاقی معیوب می‌کند، نه همه‌ی آثار واجد وجوه غیراخلاقی؛ و، از دیگرسو، در باب ربطِ حُسن اخلاقیِ اثر به حُسنِ زیبایی‌شناختیِ آن هم دعوی‌ای دارد که اخلاقگرایی نسبت بدان ساکت بود. به تعبیری، می‌توان گفت که، از یک منظر، مضیّق‌تر از اخلاقگرایی است و، از منظری دیگر، موسّعتر.
می‌توان گفت که اخلاقگرایی معتدل، در واقع، دو مدّعا در باب ربط ارزیابی اخلاقی به ارزیابی زیبایی‌شناختی دارد: یکی اینکه گاهی عیب اخلاقی به نقص زیبایی‌شناختی اثر می‌ انجامد و دیگری اینکه گاهی حُسن اخلاقی به حُسن زیبایی‌شناختی اثر منجر می‌شود. اخلاقگرایی معتدل، برای دفاع از دعوی نخست، اساس کار خود را، همچون خلفش اخلاقگرایی، بر واکنش‌های اخلاقی‌ای می‌گذارد که اثر مخاطبش را بدان‌ها توصیه یا حکم می‌کند.
دانلود پروژه
تضمینِ برانگیخته‌شدنِ واکنش‌های مورد توصیه‌ی اثر هنری در مخاطب یکی از وجوهِ مهمّ برنامه‌ی هر اثر هنری است. پس، هر ضعف‌ونقصانی در این تضمینْ نقصی زیبایی‌شناختی در اثر هنری است، و، از این حیث، باید در کفّه‌ای از ترازو قرار گیرد و هر حُسنِ زیبایی‌شناختی‌ای که اثر مذکور دارد، البتّه اگر داشته باشد، در کفّه‌ی دیگر. بسیاری از (بیشترِ؟) آثار هنری واکنش‌های عاطفی‌ای را توصیه می‌کنند. برخی از این واکنش‌های عاطفی، در میان شرایط موجّه‌کننده‌شان، ملاحظاتی اخلاقی در بر دارند (بدین نحو که [مثلاً] خشمْ مستلزمِ درکِ بی‌عدالتی است)؛ و پاره‌ای از این واکنش‌های عاطفی کاملاً وجه اخلاقی دارند (مثل احساس خشم اجتماعی). اثر هنری‌ای که در تضمینِ برانگیختگی یا جذبِ عاطفیِ [مخاطب] ناموفّق است برحسبِ معیارهای خودش از لحاظ زیبایی‌شناختی نقص دارد. وانگهی، چه بسا یک اثر هنری بدین سبب در تضمینِ واکنش‌های عاطفی‌ای که بدان‌ها حکم می‌کند ناموفّق باشد که تصویری که از شخصیّت‌ها و وضع‌وحال‌ها عرضه می‌کند با معیارهای موجّه‌کننده‌ی اخلاقی‌ای که درخورِ عاطفه‌ی حکم‌شده هستند نمی‌خواند. و یکی از راه‌هایی که بدین امر توانَد انجامید غیراخلاقی بودن است. (ص ۱۳۰)
برای مثال، رمان حیوان رو به موت را در نظر بگیرید. ظاهراً نویسنده‌ی این رمان تلاش دارد تا شکوهِ امیالِ، به زعم خود، مردانه را در قامتِ قهرمان مرد داستانش نشانمان دهد و ما را به تحسین و شگفتی وادارد. امّا هر خواننده‌ی دارای حسّاسیّت اخلاقی، تصدیق می‌کند که کِپِش، شخصیّت اوّل رمان، هر آینه، یک متجاوز جنسی است. تلقّیِ وی از زنان این است که موجوداتی صرفاً جنسی‌اند و نظرگاه رمان هم با وی همراه است. همین نگرش غیراخلاقیِ وی نسبت به زنان سبب می‌شود که خوانندگانِ به لحاظ اخلاقی حسّاس نتوانند با اثر همراهی کنند و واکنشِ مورد انتظار (شگفتی و تحسین) را بروز دهند. بنابراین، اینکه برخی خوانندگان نمی‌توانند، از پیِ مواجهه با این رمان، واکنش مورد نظر را بروز دهند دقیقاً از آن روست که نمی‌توانند با نظرگاه اخلاقاً معیوبِ رمان همراهی کنند. یعنی عیب اخلاقیِ موجود در رمانْ سببِ عدم توفیقِ زیبایی‌شناختیِ آن گشته است. و این همان دعویِ نخستِ اخلاقگرایی معتدل است.
در خصوص این دعوی، دو نکته‌ی درخور توجّه وجود دارد. یکی اینکه چنین نیست که وجود هر عیب اخلاقیِ منجر به نقص زیبایی‌شناختی سبب شود که اثری، در مجموع، به لحاظ زیبایی‌شناختی بد باشد. ممکن است عیوب اخلاقی موجود در اثری که بالمآل نقص‌هایی زیبایی‌شناختی تفسیر می‌شوند، در مقایسه با محاسن زیبایی‌شناختیِ اثر مذکور، چشمگیر نباشند و آن اثر، روی هم رفته، به لحاظ زیبایی‌شناختی خوب ارزیابی شود. و نکته‌ی دوم اینکه چنین نیست که لزوماً مخاطبان ــ حتّی مخاطبان به لحاظ اخلاقی حسّاس ــ همواره ملتفتِ همه‌ی عیوب اخلاقیِ موجود در آثار هنری بشوند و، در نتیجه، این التفات به همراهیِ ایشان با اثر لطمه بزند. کاملاً متصوّر است که مخاطبان به علل مختلفی نتوانند به عیوب مذکور ره ببرند ــ از جمله اوضاع‌واحوالی که در آن با اثر مواجهه می‌شوند و/یا پیچیدگی و ظرافتِ اثر. می‌توان انتظار داشت که مردمان کشوری مورد تهاجم، در گرماگرمِ نبرد با کشور متخاصم، اصلاً متوجّهِ رویکردِ غیرانسانیِ موجود در پاره‌ای آثار هنری‌ای که بر در و دیوار شهرهایشان می‌بینند نشوند. کاملاً محتمل است که ایشان در آن وضع‌وحالِ خون و آتش، برغم باور داشتن به ضوابط اخلاقی‌ای در خصوص جنگ، نتوانند تشخیص دهند که آثار مذکور به زیر پا گذاشتن برخی از همان ضوابط دعوتشان می‌کنند. وانگهی، آثار هنری می‌توانند واجد پیچیدگی و ظرافت بسیار باشند، به نحوی که حتّی مخاطبان از لحاظ اخلاقی حسّاس هم نتوانند برخی دلالت‌های غیراخلاقی آن‌ها را دریابند. حاصل اینکه در چنین نمونه‌هایی، عیوب اخلاقی موجود در آثار به بروز واکنش مورد توصیه‌ی اثر لطمه نمی‌زنند و، بنابراین، نقص‌های زیبایی‌شناختیِ بالفعل نیستند، هرچند نقص‌هایی بالقوّه باشند.
چنانکه گذشت، افزون بر ادّعایی در باب ربط عیب اخلاقیِ موجود در اثر هنری به نقص زیبایی‌شناختیِ آن، اخلاقگرایی معتدل دعوی‌ای هم در باب ربط فضیلتِ اخلاقیِ موجود در اثر به حُسن زیبایی‌شناختی آن دارد.
[به زعم اخلاقگرای معتدل] گاهی فضیلت اخلاقیِ موجود در اثر هنری می‌تواند حُسنِ زیبایی‌شناختی به شمار آید. یکی از اهدافِ زیبایی‌شناختیِ مهمّ اکثرِ آثار هنری جلبِ توجّه مخاطب است. فراهم آوردن بصیرت اخلاقی واقعی و عبرت‌آموز؛ به کار انداختن و افزایشِ قوای ادراک، عاطفه، و تأمّلِ اخلاقیِ درست در مخاطب؛ تحدّی با عقاید اخلاقی خودپسندانه؛ برانگیختن فهم اخلاقی و/یا وسعت و قوّت بخشیدن بدان؛ فراهم آوردن زمینه برای انجام داوری‌های اخلاقی‌ای که وجه تعلیمی و تربیتی دارند؛ ترغیب مخاطبان به پِیجویی دلالت‌های اخلاقی یا رمزگشایی از استعاره‌های به لحاظ اخلاقی ارزشمندی که برای زندگی‌های ایشان اهمّیّت دارد، جملگی، می‌توانند در جذّاب شدن اثر هنری نقش داشته باشند. بدین‌سان، گاهی یک فضیلتِ اخلاقیْ حُسنی زیبایی‌شناختی هم هست. (ص ۱۳۲)
نخستین نقد عمده‌ی وارد شده بر اخلاقگرایی معتدل معطوف به ادّعای اوّلِ آن مبنی بر ربط عیب اخلاقی به حُسن زیبایی‌شناختی است. اگر مخاطب، به سببِ عیب اخلاقی موجود در اثر، رغبتی به همراهی با آن نداشته باشد، در واقع‌، خود را از آنچه اثر برایش تدارک دیده محروم می‌دارد. بدین‌سان، چنین مخاطبی اصلاً تجربه‌ی کاملی از اثر نداشته است که بخواهد در باب آن به داوری بنشیند. در پاسخ، باید گفت: بی‌رغبتیِ منظورِ نظر در اینجا از آن دست بی‌رغبتی‌ای نیست که مخاطب بتواند از آن مانع شود یا مهارش کند. مخاطبی که به لحاظ حسّاسیّت اخلاقی در وضع آرمانی قرار دارد، در مواجهه با بی‌اخلاقی‌های احتمالی موجود در اثر، چنان عنانِ عواطف از کف می‌دهد که دیگر نمی‌تواند با اثر همراهی و همدلی کند. از دیگر سو، این بی‌رغبتی چنان هم نیست که دسترسیِ مخاطب به اثر را کاملاً مسدود کند. چنین مخاطبی می‌تواند، از پس تلاشی منصفانه برای نشان دادن واکنش مورد توصیه‌ی اثر، حکم به وجود نقصی در طرح‌وتدبیرِ آن اثر کند. یعنی ارزیابی‌اش از این قرار باشد: اثر مذکور دارای چنان عیوب اخلاقی‌ای است که مخاطب به لحاظ اخلاقی حسّاس نمی‌تواند با آن همراهی کند و واکنش مورد نظرش را بروز دهد. پس، اثر مذکور به لحاظ زیبایی‌شناختی عیبناک و ناقص است.
نقد دیگر تا حدّی مبتنی است بر اوّلین نکته‌ای که در باب مدّعای نخستِ اخلاقگرایی معتدل متذکّر شدیم ــ یعنی امکانِ وجودِ آثار هنری‌ای که دارای عیب اخلاقی‌اند، ولی، روی هم رفته، به لحاظ زیبایی‌شناختی خوبند. گفته می‌شود: چرا اخلاقگرایی معتدل، که وجودِ آثار هنریِ اخلاقاً معیوبِ به لحاظ هنری خوب را می‌پذیرد، بر وجودِ آثار هنری‌ای که به سببِ عیبناکیِ اخلاقی‌شان به لحاظ زیبایی‌شناختی خوبند صحّه نمی‌گذارد؟ در پاسخ، باید گفت: اخلاقگرایی معتدل، که چیز زیادی از عمرش نمی‌گذرد، چنانکه پیشتر آمد، تنها دو مدّعا داشته است و این نقد مدّعای سومی را پیش می‌کشد، نه اینکه بواقع نقدی باشد. چنین می کند که اخلاقگرایی معتدل هنوز به جمع‌بندیِ نهایی در باب این مدّعا نرسیده است، هرچند می‌تواند بگوید که آثار هنری‌ای که به سببِ عیبناکیِ اخلاقی‌شان به لحاظ زیبایی‌شناختی خوبند، اگر اصلاً وجود داشته باشند، بسیار نادرند. مشهورترین اثری که چنین ادّعایی در باب آن شده فیلم پیروزی اراده است. خوب است در پایان سخن، به عنوان مشتی نمونه‌ی خروار، ببینیم نمونه‌ی مذکور درخور چنین ادّعایی هست یا نه.
ادّعا کرده‌اند که پیروزی اراده به سبب عیبناکیِ اخلاقی‌اش به لحاظ زیبایی‌شناختی ستایش‌انگیز است. امّا استدال این سخن چیست؟
ظاهراً استدلال مورد نظر از این قرار است: ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که تکثّر عقاید در آن هست. بسیاری از این عقاید دستخوش عیب و ایرادند، از جمله، و بخصوص، ایرادات اخلاقی. با وجود این، ما نیازمندِ آنیم که این عقاید را بشناسیم و بدانیم که چرا انسان‌ها بدان‌ها معتقدند (Jacobson 1997: 193-4). پس، به داشتنِ این نظرگاه‌هایی که به روشنیِ هرچه‌تمام‌تر بر ما عرضه شده‌اند نیازمندیم. پیروزی اراده چنین کاری می‌کند. بدین‌سان، آن تصویری که با آب‌وتاب از یک وضع‌وحالِ اخلاقاً معیوب به دست می‌دهد ذاتاً در ستودنی بودنِ آن دخیل است. (ص ۱۳۵)
برای تحقّق بخشیدن به هدف تعلیمیِ مذکور، نظرگاه‌های اخلاقاً مخدوش باید در ساختارهای بزرگتری جای گیرند که خود آن ساختارها دستخوش عیب و ایراد اخلاقی نباشند، تا مخاطب بتواند در آن چارچوب کلّی‌تر اوّلاً آثار و نتایج عملیِ آن نظرگاه‌ها را فهم کند و ثانیاً دریابد که چرا کسانی بدان‌ها معتقد و ملتزمند. برای مثال، فرق است میان اثری که ساختار کلّی‌اش در جانبداری از نظرگاهی اخلاقاً مخدوش است با اثری که، برغم تصویر کردن نظرگاه مذکور، ساختار کلّی‌اش در نقدِ آن نظرگاه است. فیلم پیشنهاد، ساخته‌ی آدرین لین، هم تصویری از یک وضع‌وحال اخلاقاً معیوب به دست می‌دهد و هم چارچوب و ساختار کلّی‌اش چنان است که مخاطب، در عین حال که به رذیلت‌آمیز بودنِ پیشنهاد مطرح شده در فیلم توجّه داده می‌شود، درمی‌یابد که پیشنهاد مذکور می‌تواند چه جذّابیّت هولناکی داشته باشد. ولی ساختار کلّی پیروزی اراده چنین نیست. این فیلم آشکارا جانبدارِ فاشیسم هیتلری است و مخاطب را به باور آوردنِ بدان نظرگاه توصیه و ترغیب می‌کند، نه اینکه آن را چنان عرضه کند که مخاطب بتواند به عمقِ بی‌اخلاقی‌هایش تفطّن یابد. با این وصف، چرا باید جانبداریِ آن از فاشیسم را حُسنی زیبایی‌شناختی به شمار آوریم؟ باری، ظاهراً تنها راه برای کسی که می‌خواهد فیلم مذکور را ارزشمند بداند این است که، به نحوی، نشان دهد که حُسن‌های زیبایی‌شناختی‌اش بر نقص‌های زیبایی‌شناختیِ حاصل از عیوب اخلاقی‌اش می‌چربد. و این یعنی پذیرش چارچوب اخلاقگرایی معتدل.

 

    1. نتیجه‌گیری

 

در آنچه گذشت، نخست کوشیدیم نشان دهیم که نقد اخلاقی، برغم همه‌گیری‌اش، دست‌کم از سده‌ی هجدهم بدین سو با شکّ‌وتردیدهای فلسفیِ جدّی مواجه بوده است ــ تشکیک‌هایی که بخش عمده‌ای از آن‌ها اصلاً امکانِ چنین نقدی را به تحدّی می‌خوانند. اشکال‌کردن‌های مذکور را، با مدد گرفتن از کرول، در ذیل پنج عنوانِ استدلال هستی‌شناختی، استدلال‌های مبتنی بر خودآیینی‌گرایی، استدلال‌های معرفتی، استدلال ضدّپیامدگرایانه، و استدلال‌های مبتنی بر خودآیینی‌گرایی معتدل سازمان دادیم و، به قدر طاقت خویش، توصیف و تبیینی از هر کدام به دست دادیم.
امّا سعیِ دیگرمان معطوف به نشان دادن این معنی بود که اشکالات مذکور، برغم قوّتشان و نیز حتّی بصیرت‌هایی که می‌بخشند، نمی‌توانند امکانِ نقد اخلاقی را منتفی سازند. دفاعیّه‌پردازی‌هایی که در برابر این استدلال‌ها عرضه شد، اگر موجّه باشند و مقبولِ عقل افتند، طریقی می‌گشایند تا منتقد اخلاقگرا بتواند همچنان به نقد آثار هنری بپردازد.
و سخن آخر اینکه مدافعان نقد اخلاقی، از یک لحاظ، باید اصلاً حقّگزارِ این تشکیک‌ها باشند، چراکه جدّ و جهد در پاسخگویی به این اشکالات هم افق‌های تازه‌ای در ربط‌ونسبت میان هنر و اخلاق گشوده است و هم به تجدید قوای نقد اخلاقی و دقّت‌نظرِ منتقدان اخلاقگرا امدادها رسانده است. اگر اشکالات شکّاک نبود، نقد اخلاقی هرگز چنین در پیراستگی و قوامِ خود نمی‌کوشید، و ظرائف و لطائف بسیاری که در گرماگرمِ این مناقشه بر ما مکشوف گشته از چشممان پنهان می‌مانْد.
کتابنامه
Anderson, James, and Dean, Jeffrey. (1998). ‘‘Moderate Autonomism.’’ British Journal of Aesthetics, 38: 150–۶۶.
Beardsley, Monroe. (1958). Aesthetics. New York: Harcourt, Brace & World.
Bell, Clive. (1914). Art. London: Chatto & Windus.
Carroll, Noel. (1996). ‘‘Moderate Moralism.’’ British Journal of Aesthetics, 36: 223–۳۷.
___ (۱۹۹۸). ‘‘Art, Narrative and Moral Understanding,’’ in Jerrold Levinson, ed., Aesthetics and Ethics. Cambridge: Cambridge University Press, pp. 128–۶۰.
___ (۲۰۰۰). “Art and Ethical Criticism: An Overview of Recent Directions of Research.” Ethics,
Vol. 110, pp. 350-387
___ (۲۰۰۴). “Art and the Moral Realm,” in The Blackwell Guide to Aesthetics, Peter Kivy (ed.). Blackwell: Blackwell Publishing, pp. 126-151.
___ (۲۰۱۰). Art in Three Dimensions. Oxford: Oxford University Press.
Currie, Gregory. (1995). ‘‘The Moral Psychology of Fiction.’’ Australasian Journal of Philosophy, 73: 250–۹.
___ (۱۹۹۸). ‘‘Realism of Character and the Value of Fiction,’’ in Jerrold Levinson, ed., Aesthetics and Ethics. Cambridge: Cambridge University Press, pp. 161–۸۱.
Devereaux, Mary. (2001). ‘‘Moral Judgments and Works of Art.’’ Paper at conference on Art and Morality, University of California at Riverside, April.
Eldridge, Richard. (1992). ‘‘ ‘Reading for Life’: Martha Nussbaum on Philosophy and Literature.’’ Arion, 3d ser., 2/1: 187–۹۷.
Gaut, Berys. (1998). ‘‘The Ethical Criticism of Art,’’ in Aesthetics and Ethics, Jerrold Levinson (ed.). Cambridge: Cambridge University Press.
___ (۲۰۰۷). Art, Emotion and Morality. Oxford: Oxford University Press.
___ (۲۰۰۹). “Morality and Art,”in A Companion to Aesthetics, Stephen Davies, and …, et al. (ed.). Blackwell: Willey-Blackwell.
Hume, David. (2005). Of the Standard of Taste. In Philosophy: Basic Reading. London: Routledge, pp. 493–۵۰۷.
Kieran, Matthew. (1996). ‘‘Art, Imagination, and the Cultivation of Morals.’’ Journal of Aesthetics, 54: 337–۵۱.
Lamarque, Peter. (1995). ‘‘Tragedy and Moral Value.’’ Australasian Journal of Philosophy, 73: 239–۴۹.
Murdoch, Iris. (1970). The Sovereignty of the Good. London: Routledge & Kegan Paul.
Nussbaum, Martha. (1990). Love’s Knowledge: Essays on Philosophy and Literature.Oxford: Oxford University Press.
Putnam, Hilary. (1978). ‘‘Literature, Science and Reflection,’’ in Meaning and the Moral Sciences. London: Routledge & Kegan Paul, pp. 83–۹۶.
Tolstoy, Leo (1930). What is art? Trans. A. Maude. Oxford: Oxford University Press.
Wilson, Catherine. (1983). ‘‘Literature and Knowledge.’’ Philosophy, 58: 489–۹۶.
II
هنر و قلمرو اخلاق

 

    1. درآمد

 

نسبتِ میان هنر و اخلاق دیرپا و پیچیده است. در واقع، چنان پیچیده است که بهتر است از نسبت‌های میان هنر و اخلاق دم بزنیم، نه اینکه طوری سخن بگوییم که گویی تنها یک نسبت در اینجا برقرار است. از آنجایی که نخستین اخلاقیات قبیله‌ای و ارزش‌های نژادی از طریق ترانه‌ها، اشعار، رقص‌ها، روایات، و هنرهای بصریِ اجداد اوّلیّه‌مان بیان شده و اشاعه یافته‌اند، به احتمال بسیار، هنر و اخلاق، تقریباً در زمانی واحد، به عرصه‌ی فرهنگ وارد شده‌اند. مثلاً هومر، در ایلیاد، فضائل و رذائلِ انتقام را به یونانیان می‌آموخت (French 2001 : ch. 1). همچنین، بخش زیادی از هنر اوّلیّه محملی برای بیان و باور دینی‌ای بود که متضمّنِ آموزش مخاطبان در زمینه‌ی وظایف و آرمان‌های فرهنگشان بود، و گاه آن‌ها را به نقد نیز می‌کشید، همان‌طور که مسیح در بسیاری از حکایت‌هایش در عهد جدید چنین می‌کند (Parker 1994: 48).
در غرب، هنرِ قرون وسطایی و بسیاری از آنچه بعد از آن آمد وقفِ بیانِ اصولِ[۴۴] مسیحیّت در تقریباً هر رسانه‌ی قابل‌تصوّری، از جمله گفتار، ترانه، مجسّمه‌سازی، معماری، شیشه‌کاریِ رنگی، نقّاشی، و مانند این‌ها، شد. در واقع، بسیاری از کلیساهای جامع دانشنامه‌هایی از فرهنگِ کاتولیکی‌اند، گنجینه‌هایی از ارزش‌های مسیحیِ بیان‌شده در قالب روایت‌های بصری که در خدمت یادآوری لحظات مثالی[۴۵]اند. و همین کارکردِ عقیدتی را در مصنوعات فرهنگ‌های غیرغربی نیز می‌توان یافت. خلاصه اینکه چندان شکّی در این مسأله نمی‌توان روا داشت که یکی از کارکردهای اصلی هنر، در همه‌ی دوران‌ها، نمایشِ اخلاق و کند‌وکاو در آن بوده است.
هنر یکی از ابزارهای اصلیِ فرهنگ‌آموزی [یا: فرهنگ‌پذیری][۴۶] انسان‌ها در زمینه‌ی خصائلِ[۴۷] جامعه‌شان است ــ جامعه‌ای که، در آن، اخلاق به معنای دقیقِ کلمه در زمره‌ی این خصائل و یکی از سازه‌های اصلیِ آن‌هاست. هنر ما را با آن خصائل و اخلاقِ مربوط به آن‌ها آشنا می‌سازد و تعهّداتِ ما را نسبت بدان‌ها، غالباً از طریق داستان‌ها و شخصیّت‌های مثالی، تقویت می‌کند و وضوح می‌بخشد؛ هنر، با مجهّز ساختنِ ما به آرمان‌ها، از لحاظ اخلاقی الهامبخش‌مان می‌گردد، و حتّی می‌تواند راه‌هایی برای نقدِ صُورِ شایعِ بی‌بصیرتیِ اخلاقی پیش نهد.
از میان همه‌ی خدماتی که هنر عرضه می‌دارد ظاهراً هیچ کدام به قدمتِ درگیریِ هنر در امر فرهنگ‌آموزیِ مداومِ مخاطبانش نیست، فرایندی که دربرگیرنده‌ی تعلیم‌وتربیتِ اخلاقیِ مخاطبان به شیوه‌های گوناگون است. این بدان معنا نیست که تعلیم‌وتربیتِ اخلاقی تنها کارِ مهمّی است که از هنر سر می‌زند. امّا ترسیمِ خصائلِ مردم، از جمله اخلاقشان، و به پرسشِ کشیدنِ آن خصائل برای مخاطبان یکی از کارهایی است که هنر در انجامِ آن‌ها بی‌نظیر است؛ و شاید هم این کار را افزون بر هر کار دیگری که می‌کند به انجام رسانَد. وانگهی، این فقط کارکردِ هنر در گذشته‌ها نیست؛ امروز هم این کارکرد همچنان در ادبیّات، تئاتر، فیلم، رقص، هنرهای زیبا، و آوازهای هنرمندانِ همه‌جا وجود دارد.
به همین دلایل، شگفت نیست که بخش زیادی از هنرها، در چارچوب اخلاق، مورد بحث و ارزیابی قرار می‌گیرند. برای مثال، عجیب نیست که بخوانیم منتقدی رمان اخیر فیلیپ رات[۴۸]، حیوانِ رو به موت[۴۹]، را به خاطر ضعفِ آشکارش در تلقّیِ زنان به مثابه‌ی موجوداتی صرفاً جنسی موردِ نکوهش قرار می‌دهد (Scott 2001). به نظر می‌رسد که این نوع نقدْ واکنشِ درخوری باشد به رمان‌هایی از نوعِ حیوان رو به موت.
باید اذعان کرد که همه‌ی هنرها، به یک اندازه، درخورِ ارزیابیِ اخلاقی نیستند. چه بسا که اثری در موسیقیِ بی‌کلام[۵۰] و اثری در نقّاشیِ انتزاعی یکسره فاقدِ محتوای اخلاقی باشند و، از این رهگذر، دست یازیدن به نقدِ اخلاقی در چنین مواردی بی‌جا و بی‌مورد باشد. ولی هنرها به قدری به مسائل‌وموضوعاتِ اخلاقی می‌پردازند و نظرگاه‌های اخلاقی عرضه می‌دارند که وقتی در مورد آثار مربوطه ملاحظاتِ اخلاقی مطرح می‌شود به نظر نمی‌رسد که امر نادرستی اتّفاق افتاده باشد ــ حدّاقلّ از دید خواننده، بیننده، یا شنونده‌ی معمولی.
امّا فهمِ عُرفی[۵۱] و فلسفه غالباً با یکدیگر اختلاف دارند. و نوبت به بررسیِ ربطِ هنر به اخلاق و ربطِ اخلاق به هنر که می‌رسد، این اختلاف می‌تواند کاملاً بارز شود. از سویی، از زمان افلاطون تا امروز، پاره‌ای از فیلسوفانْ اعتبارِ معرفتیِ هنر به مثابه‌ی منبعی برای تعلیم‌وتربیتِ اخلاقی را به هیچ گرفته‌اند و گفته‌اند که هنر چندان چیزی در چنته ندارد تا برای آموزش[۵۲] در باب حیاتِ اخلاقی عرضه کند. یعنی هنر ربطی به اخلاق ندارد. از دیگر سو، بسیاری از فیلسوفان، بویژه از قرن هجدهم به بعد، قائل شده‌اند به اینکه قلمرو هنر، ذاتاً، جدا و مستقلّ از قلمرو اخلاق است. بدین‌سان، نقدِ اخلاقی در ارزیابیِ آثار هنری در مقام آثار هنری نامربوط است. یا، به تعبیر دیگر، اخلاق، در حقیقت، ربطی به هنر ندارد. در واقع، چه بسا برخی حتّی بگویند که نقد اخلاقیِ آثار هنری از لحاظ هستی‌شناختی[۵۳] نامعقول است، چون تنها فاعلان را بدین شیوه به نقد می‌توان کشید، و آثار هنری، به معنای دقیق کلمه، فاعل نیستند.
می‌توانیم این استدلال‌ها علیه آن رأی مبتنی بر فهم عُرفی را ــ مبنی بر اینکه هنر یا، حدّاقلّ، پاره‌ای از هنرها را می‌توان موردِ ارزیابیِ اخلاقی قرار داد ــ ذیلِ سه عنوان سازمان دهیم: استدلال‌های شناختی یا معرفتی[۵۴]؛ استدلال‌های هستی‌شناختی[۵۵]؛ و استدلال‌های زیبایی‌شناختی[۵۶]. برای درکِ عمیقِ مسائلِ مورد مناقشه میان فلسفه و فهم عُرفی در باب موضوع نقد اخلاقیِ هنر، باید درباره‌ی هر کدام از این تحدّی‌ها[۵۷] [یک به یک] سخن گفت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:37:00 ق.ظ ]




مؤید نتایج تحقیق حاضر، تحقیقات هتچ[۶۸] (۱۹۹۳)، اسمیریش[۶۹] (۱۹۸۳)، و حسینی (۱۳۸۹) میباشد. هتچ (۱۹۹۳) فرهنگ سازمانی را به عنوان یک عامل تأثیرگذار بر رهبری سازمانی میداند و معتقد است که رهبران سازمانی باید با درک کامل فرهنگ سازمان اقدام به تعیین سبک رهبری نمایند. اسمیریش (۱۹۸۳)، نیز در مطالعات خود فرهنگ را به عنوان یک جزء غیر قابل تفکیک از سازمان میداند و معتقد است که اعمال، احساس، و رفتار رهبری تحت تاثیر فرهنگ سازمان میباشد. حسینی (۱۳۸۹) نیز در تحقیقی در این ارتباط بیان میکند که فرهنگ سازمانی به واسطهی ایجاد ارزشها و باورهای حاکم در سازمان از نقش قابل توجه در شکلدهی بسترهای لازم برای پیروی و ایجاد زمینهی مناسب از یک سبک رهبری خاص به عهده دارد.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
کانر و بکر[۷۰] (۱۹۹۴) و داز[۷۱] (۱۹۹۷) معتقدند که دیدگاه های مدیریت سازمان متـأثر از فرهنگ سازمانی موجود آنها میباشد که به کمک آنها میتوان ویژگیهای محیط کار آنها را شناسایی نمود. مظفری و همکاران (۱۳۸۶) نیز معتقدند اگر رهبری با فرهنگ سازمان همنوا باشد بر عملکرد سازمان تاثیر مثبت و معنیداری دارد.
در ارتباط با اهمیت تحقیق حاضر حسینی و همکاران (۱۳۸۹) معتقدند که درک روابط فرهنگ سازمانی و رهبری موجب افزایش اثربخشی سبکهای رهبری خاص و در نتیجه اطلاعات ارزشمند برای سازمان میشود؛ زیرا تعریف سبکهای رهبری خاص و تطبیق این سبکها با فرهنگ سازمان را میتوان استراتژی بالقوه برای افزایش عملکرد سازمان دانست. وی معتقد است که تاکنون چارچوب شناختی منسجم، جامع و یکپارچهای در خصوص این متغیرها در سازمانهای ایرانی ارائه نشده و انجام تحقیقات در این زمینه و گردآوری آنها میتواند نقش بسزایی در عملکرد رهبران داشته باشد.
فرهنگ سازمانی و رهبری که دو مقوله بسیار مهم هستند در پژوهشهای مختلف اغلب به صورت مجزا مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند و تنها میتوان مطالعه های محدودی در خصوص ارتباط میان آنها یافت (مظفری و همکاران، ۱۳۸۶). بنابراین با توجه به اینکه امروزه رهبری معنوی با تکیه به یک مدل انگیزشی درونی، با به کاربردن قابلیت‌های کارکنان در محیط سازمان، خود را به نحو احسن با محیط رقابتی امروزی کاملا همساز میسازد، بررسی رابطه بین دو متغیر سبک رهبری معنوی و فاصله قدرت با توجه به پیشینه محکم این موضوع امری توجیه شده و قابل قبول میباشد.
سوال فرعی اول: میزان فاصله قدرت در دانشگاه فردوسی مشهد چقدر است؟
برای پاسخ به این سؤال از شاخصهای توصیفی (میانگین، انحراف استاندارد) استفاده شد. بر این اساس میانگین نمره فاصله قدرت در دانشگاه فردوسی مشهد ۶۰.۶۲ و انحراف معیار برابر با ۱۰.۴ بود.
مؤید نتایج تحقیق حاضر، تحقیق هافستد (۱۹۸۰) و گل پرور (۱۳۸۹) میباشد. هافستد در تحقیق خود که در سال ۱۹۸۰ در ۵۳ کشور انجام داد بیان میکند که نمره شاخص فاصله قدرت در ایران ۵۸ میباشد. در این تحقیق میزان فاصله قدرت در ایران در حد متوسط میباشد. هافستد معتقد است که در کشورهایی با فاصله قدرت کم، افراد احساس غالبی دارند که استفاده از قدرت باید مبتنی بر قانون بوده و بر قضاوت بین خوب و بد استوار باشد. نابرابری اساسا نامطلوب به نظر میرسد. قانون بایستی تضمین نماید که همهی افراد بدون توجه به جایگاهشان دارای حقوق برابری نمیباشند. در شرایط با فاصله قدرت کم زیردستان و مافوقهایشان تقریبا با همدیگر به صورت برابر رفتار مینمایند.
گل پرور (۱۳۸۹) نیز در تحقیقی مشابه بیان میکند که میزان فاصله قدرت در سازمان آموزش و پرورش در حد متوسط میباشد. وی در همین ارتباط بیان میکند که کاهش فاصله قدرت در سازمان آموزش و پرورش باعث میشود که تنبیه بدنی در مدارس، غیر قابل پذیرش باشد. معلمهای جوانتر برابرتر با دانشآموزان هستند بنابراین معمولا بیشتر مورد علاقه هستند. فرایند آموزشی دانشآموز محور میباشد و به نواوری توسط دانشآموزان اهمیت میدهد. از دانشآموزان انتظار میرود زمانی که چیزی را نمیفهمند سوال بپرسند و یا با معلمها بحث نمایند؛ ازمعلمهایشان انتقاد نموده و با آنها ابراز مخالفت نمایند و احترام خاصی نسبت به معلمهایشان در خارج از مدرسه از خود نشان دهند.
محققان معتقدند که داروی انطباقپذیری با محیط کسب وکار، خلاقیت و نوآوری سازمانی است. بنابراین با توجه به ماهیت سازمان و محیطش باید به سمت سازمانهایی با بعد فرهنگی فاصله قدرت کم برای ایجاد فضای خلاقیت، نوآوری و کارآفرینی حرکت کرد. وجود فرهنگ سازمانی با فاصله قدرت بالا منجر به عوارض شناختی و رفتاری تلخی همچون فرسایش اجتماعی، نارضایتی کارکنان، کاهش سلامت جسم و روان کارمند، کندکاری ارادی و خرابکاری (ادیب و همکاران، ۱۳۸۹) و ایجاد جو بیاعتمادی میان رهبر و پیرو خواهد شد (دلهانتی و گودمان[۷۲]، ۲۰۰۶). بنابراین حرکت به سمت سازمانهایی با فاصله قدرت کم میتواند نقش مهمی در دستیابی به سازمانی اثربخش داشته باشد.
سوال فرعی دوم: میزان بهرهگیری مدیران دانشگاه فردوسی مشهد از سبک رهبری معنوی چقدر است؟
برای پاسخ به این سؤال از شاخصهای توصیفی(میانگین، انحراف استاندارد) استفاده شد. بر این اساس میانگین نمره رهبری معنوی در دانشگاه فردوسی مشهد ۸۴.۴۱ و انحراف معیار برابر با ۱۳.۴۰ بود.
هر مدیری سبک رهبری خود را با این هدف انتخاب می‌کند که بتواند به عنوان یک رهبر، بیشترین میزان اثربخشی را داشته باشد. مسلما گزینش درست یک سبک رهبری می‌تواند تحقق هدف‌های فرد، سازمان و جامعه را به دنبال داشته باشد. ولی اینکه مدیران آموزشی با بهره گرفتن از چه سبک‌های رهبری می‌توانند بیشترین نفوذ را داشته باشند، همچنان به عنوان یک مساله مهم مطرح است. تردیدی نیست که رهبران در قلمرو سازمان‌های آموزشی، درصدد یافتن راه‌های جدید و خلاقانه جهت برآورده کردن نیازهای جهان در حال تغییر کنونی (اطهری، ۱۳۸۸) به کمک منابع انسانی هستند که برای انجام وظایف به شدت پیچیده، از بالندگی کافی برخوردارند.
به نظر بسیاری از صاحب‌نظران، چون تغییرات پیرامون سازمان به طور مکرر و مداوم اتفاق می‌افتند، استراتژی‌های گذشته در زمینه رهبری، در حال حاضر و آینده نمی‌تواند اثربخش باشند. این حقیقت که تغییرات محیطی یکسره ادامه دارند، چشم‌اندازهای رهبری و نقش رهبر را دگرگون کرده است اما مسیر تحول جهان از ظهور معنویت و تاکید بر رهبری اخلاقی و معنوی حکایت دارد. در این زمینه وارث (۱۳۸۸) معتقد است که شرایط کنونی جهانی، حکمرانی صحیح و عادلانه صرفا در پرتو رهبری اخلاقی و رهبری معنوی و با شکلدهی و تکامل نهادی، که ارزشهای اخلاقی و معنوی را بازتولید کنند، تحقق مییابد. جری و بریان[۷۳] (۲۰۰۳) نیز معتقدند با توجه به لزوم برقراری سبک رهبری معنوی در سازمانها، بی توجهی به آن میتواند نقش مهمی در کاهش عملکرد و اثربخشی سازمان داشته باشد.
فیرهولم (۱۹۹۶) معتقد است که رهبران معنوی میتوانند با آموزش کارکنان و یاددادن تکنیکهایی به آنها، باعث شوند که کارکنانشان بر کار خود تسلط پیدا کنند و در سازمان شرایطی را ایجاد کنند که کارگران بتوانند در جوی صمیمی و آزادانه با رهبر خود کار کنند و در حین کار مسئولیت و تعهد خود را افزایش دهند.
ریو[۷۴] (۲۰۰۵) معتقد است که ارزشها و کارهای معنوی، رهبر را قادر میسازد تا در دستیابی به اهداف سازمانی همچون افزایش کارایی و اثربخشی، کاهش میزان جابجایی کارکنان، و بهبود سلامت کارکنان نقش بسزابی داشته باشد.
فیرهولم (۱۹۹۶) معتقد است اگر چه بسیاری از برنامههای سازمانی متمرکز بر گسترش و توجه به رویکردهای اقتصادی برای دستیابی به سود بیشتر هستند اما رهبری معنوی با تاکید بر ابعاد معنوی انسانی در تلاش برای دستیابی به این هدف میباشد.
در مرور پیشینه که توسط محقق انجام شد یافته‌ پژوهشیای که همخوان با یافته های این سؤال باشد و به بررسی میزان انطباق رفتار مدیران با شاخصهای رهبری معنوی به صورت تقریباً یکسان بپردازد، پیدا نشد.
سوال فرعی سوم: آیا بین دیدگاه کارکنان رسمی و غیر رسمی نسبت به میزان رهبری معنوی مدیران در دانشگاه فردوسی مشهد تفاوتی وجود دارد؟
در این سؤال محقق برای تعیین معنی‌داری تفاوت دیدگاه کارکنان رسمی و غیر رسمی نسبت به میزان رهبری معنوی مدیران، از آزمون مانووا استفاده کرد. با توجه به تحلیل داده ها بین نظر کارکنان رسمی و غیررسمی درباره میزان انطباق رفتار مدیران با شش شاخص رهبری معنوی تفاوت معنیداری وجود ندارد. به بیان دیگر این دو گروه از کارکنان، دیدگاه تقریباً مشابهی در انطباق رفتار مدیران با شاخصهای رهبری معنوی داشتهاند و تنها در متغیر نوع دوستی تفاوت معنیدار میباشد که بیانگر تفاوت در برخورداری مدیران از متغیر نوع دوستی بر حسب نوع استخدام کارکنان (رسمی و غیر رسمی) میباشد.
در مرور پیشینه که توسط محقق انجام شد یافته‌ پژوهشیای که همخوان با یافته های این سؤال باشد و میزان انطباق رفتار مدیران با شاخصهای رهبری معنوی را بر اساس متغیر نوع استخدام در سازمانهای مختلف به صورت تقریباً یکسان گزارش کند، پیدا نشد. در حالی که اکثر کارهای پژوهشی متمرکز بر بررسی رابطه متغیرهای جمعیتشناختی همچون جنس، سن، سابقه و تجربهکاری، مدرک تحصیلی و مواردی از این قبیل میباشد. به عنوان مثال وارث (۱۳۸۸) با بررسی یکی از این متغیرها بیان میدارد که هرچه سطح تحصیلات کارمند بیش‏تر باشد، انتظارات او از سازمان بیشتر می‌شود و در صورت برآورده نشدن نیازهایش، نارضایتی او از سازمان افزایش می‌یابد. افراد با سطح تحصیلات بالاتر، داراى گروه‏هاى مرجع بالاترى هستند. در درون سازمان گروه‌هایی وجود دارند که کارمندان امتیاز خود را با آن‌ها مقایسه مى‏کنند. به نظر می‌رسد که افراد با سطح تحصیلات فوق ‌دیپلم به دلیل شرایط اجتماعی، رفاهی و طرز تفکری که دارند بیشتر متمایلند که خود را با رده‌های پایین‌تر خود از لحاظ تحصیلی مقایسه نمایند تا در گروهی که به آن متعلقند از امتیازات بیشتری برخوردار باشند. بنابراین خود را با افراد دارای مدرک تحصیلی دیپلم می‌سنجند و انتظاراتشان از سازمان نیز به همان اندازه است و از افراد با مدرک تحصیلی لیسانس فاصله می‌گیرند. بدین ترتیب یا سازمان برای آن‌ها برنامه‌های بهسازی کمتری در نظر می‌گیرد یا خود آن‌ها در این برنامه‌ها شرکت نمی‌کنند. در مورد افراد دیپلم هم همین گفته‌ها صدق می‌کند و شاید به همین دلیل است که بین دارندگان مدرک تحصیلی دیپلم و فوق ‌دیپلم با لیسانس و فوق ‌لیسانس تفاوت‌های معنی‌داری در نمره بهسازی مشاهده می‌شود.
محقق با استناد به نظر مرسلی ( ۱۳۸۹) که معتقد است عدم انطباق فرهنگی، مهم‌ترین دلیل شکست کارکنان تازه استخدامی(غیر رسمی) است و علت آن تا اندازه‌ای این است که آنها به فرهنگ سازمان عادت نکرده‌اند و این فرهنگ به نوعی برای آنها درونی نشده است و توجه به این نکته که وجود یک فرهنگ سازمانی قوی و ادراک صحیح کارکنان از آن فرهنگ میتواند زمینهساز وجود سبکهای رهبری باشد؛ اقدام به بررسی تفاوت میزان سبک رهبری معنوی بر اساس متغیر نوع استخدام کارکنان نموده است که نتایج بدست آمده بیانگر عدم تفاوت میزان سبک رهبری معنوی بر اساس نوع استخدام کارکنان(رسمی و غیر رسمی) میباشد و تنها در مؤلفه نوع دوستی بین کارکنان رسمی و غیررسمی تفاوت گزارش شده است.
در همین ارتباط ضیائی و همکاران (۱۳۸۷) بیان میدارند که رهبر معنوی با رواج فرهنگ نوع دوستی در درون سازمان موجب میگردد که افراد توجه عمیقی به خود و زندگی گذشته خود داشته باشند و روابط مطلوبی با دیگران برقرار کنند؛ که این امر موجب میشود که شبکه های ارتباطی بین افراد شکل گیرد، رهبران به نیازها و علائق کارکنان خود توجه نمایند و در نهایت به رشد و توسعه آنان جهت واگذاری اختیار و مسئولیت توجه نمایند.
رئوف و همکاران (۱۳۸۷) نیز در همین رابطه معتقدند که عشق به نوع دوستی ترس مربوط به نگرانی، عصبانیت، حسادت، خودخواهی، شکست و گناه را از بین میبرد و به فرد احساس عضویت و در ارتباط با دیگران بودن میدهد( آن بخش از بقای معنوی که به فرد آگاهی از درک شدن و مورد قدردانی قرار گرفتن میبخشد).
سوال فرعی چهارم: آیا بین دیدگاه کارکنان رسمی و غیر رسمی نسبت به میزان فاصله قدرت مدیران در دانشگاه فردوسی مشهد تفاوتی وجود دارد؟
در این سؤال محقق برای تعیین معنی‌داری تفاوت دیدگاه کارکنان رسمی و غیر رسمی نسبت به فاصله قدرت مدیران از آزمون مانووا استفاده کرد. نتایج حاکی از عدم وجود تفاوت متغیر نوع استخدام کارکنان (رسمی و غیر رسمی) و مؤلفه های فاصله قدرت در دانشگاه فردوسی میباشد. به بیان دیگر این دو گروه از کارکنان، دیدگاه تقریباً مشابهی در مورد میزان نمره فاصله قدرت در دانشگاه فردوسی داشتهاند.
سنگی نورپور (۱۳۷۷) معتقد است که اهمیت قائل شدن به نیروی انسانی فعال، مجهز شدن مدیریت به روابط انسانی و یافته‌های علمی در زمینه رفتار سازمانی، استفاده بهینه از نیروی فکری و اندیشه و مهارتهای فردی کارکنان سازمان و مهمتر از آن توجه مدیریت سازمان به فرهنگ سازمانی و خرده فرهنگهای موجود در سازمان میتواند نقش مهم و پایهای را برای تشخیص و حل مسائل و پرورش و بهبود عملکرد کارکنان در سازمان به همراه داشته باشد. به همین جهت مدیران باید در حفظ و نگهداری نیروی انسانی بعنوان منابع ارزشمند سازمان عنایت ویژه‌ای به خرج دهند چرا که مبادرت به ترک خدمت از سوی هر یک از کارکنان می‌تواند سبب بروز مشکلات عدیده‌ای برای آن سازمان گردد.
حسینیان و همکاران (۱۳۸۹) معتقدند که کارکنان تازه وارد (غیر رسمی) فرهنگ سازمان را کاملا نیاموختهاند و چون آشنایی کمی با فرهنگ سازمان دارند عاملان بالقوهای به شمار میآیند تا باور و آداب و رسوم درونی سازمان را مخدوش سازند. نتایج تحقیقات الوانی (۱۳۷۷)، دفت [۷۵](به نقل از پارساییان و اعرابی، ۱۳۸۷) و طوسی (۱۳۷۲) نیز نظرات مشابه را بیان نمودهاند.
مرسلی (۱۳۹۰) در همین رابطه بیان میکند که عدم انطباق فرهنگی، مهم‌ترین دلیل شکست کارکنان تازه استخدامی (غیر رسمی) است. و علت آن تا اندازه‌ای این است که آنها به فرهنگ سازمان عادت نکرده‌اند و این فرهنگ به نوعی برای آنها درونی نشده است. وی اشاره می‌کند که تمرکز بسیاری از کارمندان جدید بر مسائل رسمی سازمان و موضوعات برنامه‌ای مربوط به آن است. اما کمک به افراد تازه وارد در درک مسائل غیررسمی سازمان، روند انطباق‌پذیری آنها را تسریع می‌کند.
آنچه فرد جدید برای موفقیت در سازمان نیاز دارد برقراری ارتباط و درک ماهیت کار و فرهنگ سازمان است. چه این شخص از بخش دیگری از سازمان منتقل شده باشد و چه به تازگی وارد سازمان شده باشد، می‌توان روند رشد او را با آموزشی فراتر از مسائل پایه‌ای و تشریح چگونگی انجام کارها تسریع کرد.
با تأیید اهمیت فرهنگ در سازمان و استناد به نظرات حسینیان و همکاران (۱۳۸۹) که معتقدند عوامل درون سازمانی و برون سازمانی میتوانند به صورت بالقوه اثرات منفی یا مثبت بر فرهنگ سازمانی بگذارند، محقق به بررسی رابطه فاصله قدرت به عنوان یکی از مؤلفه های فرهنگ با نوع استخدام کارکنان (متغیر درون سازمانی) پرداخته است. نتایج تحقیق حاکی ازعدم وجود تفاوت دیدگاه کارکنان رسمی و غیر رسمی در مورد وجود میزان فاصله قدرت در دانشگاه فردوسی میباشد. به بیان دیگر این دو گروه از کارکنان، دیدگاه تقریباً مشابهی در مورد میزان نمره فاصله قدرت در دانشگاه فردوسی داشتهاند.
سؤال فرعی پنجم: آیا بین میزان رهبری معنوی مدیران دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد تفاوتی وجود دارد؟
در این سؤال محقق برای تعیین معنی‌داری تفاوت نمره رهبری معنوی بین دو گروه دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی، از آزمون مانووا استفاده کرد. با توجه به نتایج به دست آمده سطح معنی‌داری این سؤال از سطح معنی‌داری آزمون (۰.۰۵) بالاتر است. یعنی اینکه بین نظر کارکنان دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی، در مورد انطباق رفتار مدیران با ویژگیهای سبک رهبری معنوی تفاوت معنیداری وجود ندارد. به بیان دیگر این دو گروه از کارکنان، دیدگاه تقریباً مشابهی در مورد انطباق رفتار مدیران خود با ویژگیهای سبک رهبری معنوی داشتهاند.
از نظر بنت و اندرسون[۷۶] (۲۰۰۳) رهبری در طول تاریخ یکی از ارکان جوامع بشری بوده است. وقتی رهبری به عنوان یک کارکرد مدنظر قرار می‌گیرد جزء مهمی از مدیریت محسوب می‌شود و حضور و موجودیت آن در گرو اعمال تعدادی مهارت است که این مهارت‌ها را میتوان به عنوان راه ها یا سبکهای رهبری افراد در جهت رسیدن به اهداف خاص تلقی نمود .نورشاهی (۱۳۸۸)، ساعتچی و عزیزپور شوبی (۱۳۸۴) نیز در ارتباط با توانایی های رهبران دانشگاهی معتقدند که رهبران دانشگاهی برای ادامه حیات، نیازمند تلفیق چندین مهارت هستند و باید افرادی متفکر، بصیر، آیندهنگر و عملیاتی نیز باشند. برای تحقق این رسالت عظیم، ضرورت دارد دانشگاهها از توانمندی، استقلال، پویایی، انعطافپذیری و سازگاری با محیط برخوردار باشند که این هدف، بدون برخورداری از رهبری اثربخش مقدور نیست. در همین ارتباط ضیائی و همکاران (۱۳۸۷) معتقدند رهبری معنوی که عکسالعملی به پارادایم خشک و مکانیستی رهبری مدرن است در چنین نهادهایی میتواند زمینهساز تغییر و تحول، موفقیت، یادگیری مستمر و توانمندسازی کارکنان باشد. یکی از تغییرات مهم و قابل توجه در زندگی شخصی و حرفهای رهبران این است که آنها به طور عمیق و کامل معنویت خود و محل کارشان را به هم میآمیزند. بسیاری تاکید میکنند که این درآمیختگی با محیط کار منجر به تغییرات مثبت بسیار در روابط رهبر با کارکنان و اثربخشی آنها میشود (نیل[۷۷]، ۲۰۰۱). به علاوه شواهدی وجود دارد که برنامههای معنویت در محیط کار نه فقط منجر به مزیتهایی برای سازمان میشود بلکه نتایج شخصی همچون لذت کاری، آرامش، وقار، رضایت شغلی و تعهد را به همراه دارد، همچنین اثربخشی سازمانی را گسترش میدهند و غیبت و جابجایی را کاهش میدهد (گیاکالون و جوکیوایز، ۲۰۰۳). کارکنانی که در محیطی با ارزشهای معنوی کار میکنند استرس و ترس کمتر خواهند داشت و تعهد بیشتری نسبت به سازمان در آنها به وجود میآید. همچنین شواهدی زیادی وجود دارد که چنین کارکنانی نه فقط اثربخش، بلکه قابل انعطافپذیرتر و خلاقتر برای سازمان خواهند بود (ایزلر و مونتوری[۷۸]، ۲۰۰۳). چنین نیروهایی، به نسبت کارکنانی که کارشان را به عنوان وسیلهای برای به دستآوردن پول میدانند، به کارشان به عنوان یک علاقه و تفریح نگاه میکنند و به آن عشق میورزند (زینبر، پارگمنت و اسکوت[۷۹]، ۱۹۹۹). متروف و دنتون[۸۰] (۱۹۹۹) نیز بیان میکنند که رهبران معنوی با این شرایط میتوانند شرایط رقابتی برای سازمان خود ایجاد کنند.
بررسی ادبیات تحقیق نشان میدهد که یکی از عوامل مهم و زمینهساز رهبری معنوی و عامل مهم در پیشبینی سبک رهبری معنوی وجود فرهنگ و ارتباطات انسانی غیر رسمی در میان کارکنان و سازمان بوده که مستلزم وجود روابط باز و نزدیک بین رهبر-پیرو می‌باشد. این امر به نوبه خود باعث افزایش حس مشارکت در افراد و متعاقبا افزایش حس مسئولیت در آنها میشود (ضیائی و همکاران،۱۳۸۷). با توجه به لزوم وجود چنین شرایطی برای زمینهسازی رهبری معنوی و با استناد به نظر اولیو و بس ( ۱۹۹۸) که معتقد به وجود تفاوت در فرهنگ سازمانی دو دسته دانشکده علوم انسانی و غیر علوم انسانی میباشند، محقق به بررسی تفاوت انطباق رفتار مدیران با سبک رهبری معنوی در دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی پرداخت. بر همین اساس انتظار میرفت که در میزان نمره رهبری معنوی در دانشکده‌های علوم انسانی و غیر ‌علوم انسانی تفاوت وجود داشته باشد. اما تحلیل داده ها حاکی از عدم تفاوت بین دو گروه دانشکده‌های علوم انسانی و غیر ‌علوم انسانی بود.
سوال فرعی ششم:
آیا بین میزان فاصله قدرت مدیران دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد تفاوتی وجود دارد؟
در این سؤال محقق برای تعیین معنی‌داری تفاوت نمره فاصله قدرت بین دو گروه دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی، از آزمون مانووا استفاده کرد. با توجه به نتایج به دست آمده سطح معنی‌داری مؤلفه های پاداش، جو سازمانی، ارتباط و یادگیری از سطح معنی‌داری آزمون (۰.۰۵) بالاتر است. یعنی اینکه بین نظر کارکنان دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی، درباره مؤلفه های فوق تفاوت معنیداری وجود ندارد. اما نتایج حاکی از وجود تفاوت بین متغیرهای سلسله مراتب، تصمیمگیری و مدیریت بر اساس دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی میباشد.
گودمان و دلهانتی (۲۰۰۸) معتقد است که شناخت میزان فاصله قدرت به عنوان یکی از ابعاد فرهنگ سازمانی میتواند نقش مهمی در بهبود و عملکرد سازمان داشته باشد. وی بیان میدارد که با توجه به ماهیت سازمان و محیطش باید به سمت سازمانهایی با فاصله قدرت کم حرکت کنیم. چرا که سازمانهایی با بعد فرهنگی فاصله قدرت کم برای ایجاد فضای خلاقیت، نوآوری و کارآفرینی بسیار مناسب هستند. فرهنگی (۱۳۸۷) نیز بیان میدارد که میزان فاصله فدرت بالا در سازمانها تاثیرات منفی بر عملکرد سازمان و افراد آن دارد. قاسمی (۱۳۸۲) معتقد است که فرهنگ با فاصله قدرت بالا میتواند باعث افزایش فرسایش اجتماعی، ادراک کم عدالت سازمانی و افزایش نرخ جابجایی کارکنان شده و همچنین رضایت شغلی کارکنان را کاهش و استرس شغلی، غیبت، تأخیر و کندکاری را افزایش دهد.
اولیو و بس ( ۱۹۹۸) معتقد به وجود تفاوت در فرهنگ سازمانی دو دسته دانشکده علوم انسانی و غیر علوم انسانی میباشد. محقق نیز با استناد به این نتایج به بررسی تفاوت میزان فاصله قدرت به عنوان یکی از مؤلفه های فرهنگ سازمانی در دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی پرداخت. بر همین اساس انتظار میرفت که میزان فاصله قدرت در دانشکده‌های علوم انسانی و غیر ‌علوم انسانی تفاوت وجود داشته باشد. نتایج به دست آمده از تحلیل داده ها حاکی از عدم وجود تفاوت بین متغیرهای پاداش، ارتباط، جو سازمانی و یادگیری بر اساس دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی بود. در عین حال نتایج حاکی از وجود تفاوت بین متغیرهای سلسله مراتب، تصمیمگیری و مدیریت بر اساس دانشکدههای علوم انسانی و غیر علوم انسانی میباشد.
محدودیتها:

 

    1. کمبود پیشینه غنی، مقایسه نتایج این مطالعه با سایر مطالعات مرتبط را با محدودیت مواجه کرد.

 

    1. در بعضی موارد احتمال میرفت که برخی از کارکنان که در پاسخگویی به پرسشنامه از به خطر افتادن موقعیت شغلی خود نگران بودند، از دادن پاسخ صادقانه خودداری میکردند. آنها مدام از چک شدن پاسخهایشان توسط مدیران بالا دستی احساس ناامنی میکردند.

 

پیشنهادات:
الف: پیشنهادات برای سایر محققین
-با توجه به تأکیدات مقام معظم رهبری در مورد ضرورت تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و با در نظر گرفتن مفاهیم روشن، دقیق و موشکافانه آموزههای اسلامی در ارتباط با مفهوم معنویت، میطلبد که محققان و دانشگاهیان در جهت روشن ساختن وجوه گوناگون سبک رهبری معنوی، بومی سازی و گسترش آن در نظام آموزش عالی و سایر موسسات تلاش وافر نمایند.
- انجام تحقیق به روش کیفی جهت بررسی دقیق و تمام ابعاد فاصله قدرت.
- بررسی نقش و ارتباط سایر متغیرهای تأثیرگذار بر فاصله قدرت در سازمانها و تلاش در جهت تولید ابزار کارآمد و دقیق در مورد آن.
-بررسی موانع و مشکلات موجود در مسیر پیادهسازی فرهنگ سازمانی متناسب با ویژگیهای فاصله قدرت کم و همچنین سبک رهبری معنوی در سطح دانشگاه و همچنین سایر موقعیتهای کشور.

 

    • انجام تحقیقات مداخلهای و تمرکز روی فاکتورهای تأثیرگذار و پیشبینیکننده در ارتباط با رهبری معنوی و نهایتاً سنجش اثرات و پیامدهای این سبک.

 

  • بررسی دیدگاه ها و راهکارهای ارائه شده از سوی صاحبنظران و اساتید دانشگاه در رشته های مرتبط با رهبری معنوی و فاصله قدرت جهت از بین بردن شکاف بین وضعیت موجود و مطلوب.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:36:00 ق.ظ ]




در پژوهشی که توسط جکسون[۱۸۰] (۱۹۸۳) در زمینه تأثیر مشارکت در تصمیم ­گیری و کاهش فشارهای شغلی بر اساس طرح چهارگروهی “سالمون” و با بهره گرفتن از دو پس‌آزمون در مورد کارکنان دفتری و پرستاران انجام شد، نتیجه مطالعه پس از شش ماه نشان داد که مشارکت بر تضاد و دوگانگی نقش و نفوذ دریافت‌شده تأثیر منفی دارد و مشارکت دادن افراد در تصمیم ­گیری­ها عامل تعیین­کننده کاهش فشارهای شغلی است.
نتایج تحقیقات جان اف.فرنچ و رابرت کپلن که در یک سازمان فضایی و هوانوردی انجام شد، نشان داد که از میان همه فشارهای عصبی بررسی‌شده، کمبود یا نبود مشارکت بیشترین اثر زیان­آور را بر خشنودی شغلی دارد. به این ترتیب، مشارکت نسبتاً عامل تعیین‌کننده‌ای در بهروزی روان‌شناختی است. (طوسی، ۱۳۷۷،۱۰۷)
در یک بررسی که توسط ریچارد فریمن[۱۸۱] و جویل[۱۸۲] راجرز انجام شد، این نتیجه به دست آمد که اکثریت بالایی از کارکنان طالب درگیر شدن و نظر دادن بیشتر در آن دسته از تصمیم‌های سازمان هستند که بر محل کارشان اثر می‌گذارد. سه‌چهارم کارکنان که در بررسی شرکت داشتند، بر این باور بودند که اگر کارکنان بتوانند در زمینه عملیات تصمیم ­گیری کنند، سازمانشان قدرت رقابتی بیشتر پیدا خواهد کرد و بیش از سه‌چهارم آنان باور داشتند که کیفیت محصول و خشنودی شغلی افزایش خواهد یافت. (فرنچ، ۱۹۹۸،۲۱)
پژوهش هافستد (۱۹۸۰) در زمینه اندازه ­گیری فرهنگ سازمان با ابعادی همچون فردگرایی ـ جمع‌گرایی، پرهیز از بی اطمینانی، فاصله قدرت و زن‌گرایی ـ مرد گرایی در ۴۱ کشور جهان، از جمله ایران، نشان می­دهد که در ایران فاصله قدرت در حد متوسط رو به بالا، زن‌گرایی متوسط رو به پایین و مردگرایی متوسط رو به بالا است. (حسینی صفا، ۱۳۷۷، چکیده)
فرنچ و کوچ[۱۸۳] (۱۹۴۸) در مطالعات مشهورشان در کارخانه لباس‌دوزی هی­وود[۱۸۴] ، نشان دادند که مشارکت کارکنان در تصمیم‌گیری­ها می‌تواند در تغییر نگرش و همچنین در کاستن از مقاومت آن‌ها در مقابل تغییر مؤثر باشد. در مجموع، این تحقیقات نشان داد که مشارکت در تصمیم‌گیری‌ها می‌تواند عقیده و نظرات نسبی مشارکت‌کنندگان را تغییر دهد، زمینه را برای پذیرش تغییرات تکنولوژی آماده و مستعد نماید، به افزایش بیشتر تولید منجر شود و همچنین باعث ایجاد روحیه قوی‌تر و سازنده‌تر برای افراد شود. (سعادت، ۱۳۷۲)
دانلود پایان نامه
هوی و میسکل (۱۹۵۰) مطالعات مختلف درباره مشارکت معلمان در امور سازمان‌های آموزشی را مورد بررسی قرار دادند و همبستگی مشارکت، انگیزش و رضایت در روحیه را با توجه به نتایج پژوهش­های صاحب­نظران چنین خلاصه کردند­:
ـ فرصت مشارکت در تصمیم ­گیری­های سازمان آموزشی عامل مهمی در روحیه اعضا و طرفداری آنان از سازمان آموزشی است.
ـ مشارکت در تصمیم ­گیری­ها به‌طور مثبتی با رضایت معلمان از حرفه خود همبستگی دارد.
ـ معلمان از مدیران، بدون توجه به سطح نیازهای وابستگی خود، انتظار دارند که در تصمیم‌ها و به‌ خصوص تصمیم‌های مهم شرکت داده شوند. (هوی و میسکل،۱۳۷۰ )
۲-۶٫ مدل مفهومی تحقیق
مبنای این تحقیق نظریه تلفیقی از مدل‌های دنیسون (۲۰۰۷)، فرنچ (۱۹۷۵) و رویین (۲۰۰۸) است که در آن روابط میان سازه­های الگوی تحقیق، یعنی فرهنگ و جوّ سازمانی نسبت به تصمیم ­گیری مشارکتی بررسی می‌شود. فرضیه ­های تحقیق بر اساس چهارچوب مدل نظری تحقیق است.
فرهنگ سازمانی
جوّ سازمانی
روحیه گروهی
مزاحمت
صمیمیت
علاقه ­مندی
مراعات
فاصله­گیری
نفوذ و پویایی
تصمیم ­گیری مشارکتی
شکل۲-۱۳: مدل نظری تحقیق (دنیسون (۲۰۰۷)، فرنچ (۱۹۷۵)، رویین (۲۰۰۸)
فصل سوم
روش تحقیق
۳-۱٫ مقدمه
برخی عقیده دارند علم همان روش است. به هر حال، می­توان به‌خوبی پذیرفت که هیچ علمی بدون روش نیست و دستاورد­های هر پژوهش علمی همان اندازه با ارزش هستند که با روش­هایی درست اخذ شده باشند. (ساروخانی، ۱۳۸۲) از رهگذر پژوهش و تجربه است که نا­آزموده در بوته آزمایش قرار می­گیرد و در ژرفنای تاریک نا‌آگاهی، بارقه روشن اکتشاف و آگاهی تلألو می­یابد. معادل فارسی واژه متد[۱۸۵] (مشتق از واژه یونانی rσοО یعنی “در طول” و taεm یعنی “راه") به معنی “در پیش گرفتن راهی” یا معین کردن گام­هایی است که برای رسیدن به هدفی ­باید با نظمی خاص برداشت. (خاکی، ۱۳۷۸)
پژوهش و روش علمی اگر یک چیز نباشند، کاملاً نزدیک و وابسته به هم هستند (هومن، ۱۳۷۳) روش علمی یا روش پژوهش علمی، فرایند جست‌وجوی منظم برای مشخص کردن یک موقعیت نامعین است. (بازرگان و دیگران، ۱۳۷۶) در­ نهایت، باید اذعان نمود دست‌یابی به هدف‌های علم یا شناخت علمی میسر نخواهد شد، مگر زمانی که با روش­شناسی درست صورت پذیرید. به عبارت دیگر، پژوهش از حیث روش است که اعتبار می­یابد نه موضوع پژوهش. (خاکی‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏، ۱۳۷۸)
پایه­ های هر علمی، روش شناخت آن و یکی از مهم­ترین جنبه­ های تحقیق علمی، روش­شناسی آن است. بدون روش­شناسی تحقیق، نتایج بررسی و تحلیل­های مربوط معتبر و تعمیم‌پذیر نخواهد بود. از این رو، روش­شناسی تحقیق از جمله معیارهای رایج جهت ارزیابی تحقیقات علمی تلقی می‌شود.
به‌طور کلی، روش تحقیق مجموعه ­ای از قواعد، ابزار و راه­های معتبر (قابل اطمینان) و نظام‌یافته برای بررسی واقعیت­ها،‌ کشف مجهولات و دست‌یابی به راه­حل مشکل است. (خاکی، ۱۳۸۶، ۲۰۱)
در این فصل، بعد از بیان نوع روش تحقیق، روش گردآوری اطلاعات و داده‌ها، جامعه آماری، روش نمونه‌گیری و حجم نمونه، روایی و پایایی ابزار تحقیق و روش تجزیه و تحلیل داده ­ها مطرح می­ شود.
۳-۲٫ روش تحقیق
در پژوهش حاضر، نظر به اینکه هدف اصلی از پژوهش، بررسی موضوع به روش میدانی است، می­توان گفت این پژوهش از نظر هدف در حیطه پژوهش­های کاربردی است. از سوی دیگر، با توجه به اینکه در این پژوهش از روش­های مطالعه کتابخانه­ای و نیز روش­های میدانی همچون پرسش‌نامه استفاده شده است، می‌توان بیان کرد که پژوهش حاضر بر اساس ماهیت و روش گردآوری داده ­ها، یک پژوهش توصیفی - پیمایشی است.
۳-۳٫ جامعه آماری
یک تحقیق علمی با هدف شناخت یک پدیده در جامعه آماری انجام می‌شود، به همین دلیل، موضوع تحقیق ممکن است متوجه ویژگی­ها، کارکردها و متغیرهای آن یا توجه روابط بین متغیرها، صفات، کنش و واکنش و عوامل تاثیر­گذار در جامعه باشد. بنابراین جامعه آماری را می­توان این‌گونه تعریف کرد: «جامعه آماری عبارت است از همه عناصر و افرادی که در یک مقیاس جغرافیایی مشخص دارای یک یا چند صفت مشترک باشند.» صفت مشخصه عبارت است از صفتی که بین همه عناصر جامعه آماری، مشترک و متمایزکننده جامعه آماری از سایر جوامع باشد. (حافظ‌نیا، ۱۳۸۶)
جامعه آماری این تحقیق شامل کارکنان سازمان ایثارگران نزاجا در تهران است. این افراد با توجه به مسئولیت و نقشی که در تصمیم ­گیری مشارکتی دارند و با توجه به پست سازمانی که در آن مشغول به کار هستند، به‌عنوان جامعه آماری این پژوهش در نظر گرفته شده ­اند که تعداد آن‌ها حدود هشتصد نفر است.
۳-۴٫ روش نمونه گیری و تعیین حجم نمونه
انجام هر تحقیق علمی مستلزم صرف هزینه و زمان است، به همین دلیل، در بیشتر موارد امکان بررسی کامل جامعه با سرشماری وجود ندارد، بنابراین انتخاب نمونه برای تحقیق ضروری می­نماید. نمونه، بخشی از جامعه مورد بررسی است که با روشی از پیش تعیین‌شده انتخاب می­ شود، طوری‌که می­توان از این بخش درباره کل جامعه استنباط‌هایی کرد. صرف‌نظر از اینکه کدام یک از روش­های آمار استنباطی مورد ­نظر است، قدرت آن روش به شیوه به کار گرفته‌شده برای انتخاب نمونه بستگی دارد. در صورتی که نمونه نماینده جامعه واقعی نباشد، به عبارت دیگر، اگر نمونه دارای اریبی باشد، پیش ­بینی درست و دقیق درباره پارامتر(های) جامعه امکان نخواهد داشت. اریب در نمونه گیری را می­توان با به کار بردن روش­های نمونه گیری درست و مناسب و در نظر گرفتن مشخصات عناصر جامعه کاهش داد؛ استفاده از چنین نمونه­هایی دارای پایایی نخواهد بود. (دانایی­فرد و همکاران، ۱۳۸۳، ۳۹۸)
دو نوع طرح نمونه گیری وجود دارد: نمونه گیری تصادفی و غیر­تصادفی. در نمونه گیری تصادفی، اغلب اعضای جامعه به‌عنوان آزمودنی­های نمونه منتخب از شانس و احتمال یکسانی برخوردارند. در نمونه گیری غیر­تصادفی، اعضای جامعه به‌عنوان آزمودنی­های نمونه منتخب از شانس و احتمال یکسانی برای انتخاب شدن برخوردار نیستند. طرح­های نمونه­گیر تصادفی، زمانی استفاده می­شوند که نماینده بودن نمونه به‌خاطر اهداف تعمیم­پذیری اهمیت دارد.
روش نمونه گیری مورد استفاده در این پژوهش، نمونه گیری تصادفی ساده است و حجم نمونه با توجه به حجم جامعه آماری و با توجه به جدول کرجسی و مورگان[۱۸۶]، ۲۶۰ نفر است.
۳-۵٫ ابزار جمع­آوری اطلاعات
روش گردآوری اطلاعات در این تحقیق از نوع میدانی و با بهره گرفتن از پرسش‌نامه و نیز از نوع کتابخانه­ای است که از کتابها، مجله‌ها و… استفاده شده است. نظر به اینکه این تحقیق یک پژوهش توصیفی‌- ‌پیمایشی است، از این رو، برای جمع آوری اطلاعات از روش­های زیر استفاده شده است:
۳-۵-۱٫ بررسی اسناد و مطالعات کتابخانه­ای
در این تحقیق از مطالعات کتابخانه­ای به‌طور گسترده استفاده شده است که این مطالعات بررسی پایان‌نامه­ ها و تحقیقات موجود و مرتبط با موضوع، مطالعه مقالات و کتب لاتین و فارسی مرتبط و همچنین استفاده از بانک­های اطلاعاتی جهت دستیابی به یافته­های جدید و… را شامل می‌شود.
۳-۵-۲٫ پرسش‌نامه
پرسش‌نامه به‌عنوان متداول­ترین ابزار جمع­آوری اطلاعات در تحقیقات پیمایشی، عبارت است از مجموعه ­ای از پرسش­های هدفمند، که با بهره­ گیری از مقیاس­های گوناگون، نظر، دیدگاه و بینش فرد پاسخگو را مورد سنجش قرار می­دهد.
ابزار عمده گردآوری داده ­ها در این پژوهش، پرسش‌نامه است. در این پژوهش برای گردآوری اطلاعات از آزمودنی­های جامعه آماری پرسش‌نامه‌ای طراحی شد. بیشترین داده ­ها و اطلاعات لازم برای تجزیه و تحلیل پرسش‌ها و آزمون فرضیات از طریق پرسش‌نامه جمع­آوری شد. در پرسش‌نامه سعی شده است که نظر خبرگان و متخصصان را در رابطه با معیارها و شاخص­ های تعیین‌شده جویا شده تا شاخص‌های نهایی مشخص شوند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:36:00 ق.ظ ]




برنامههای آموزش والدین مبتنی بر این دیدگاه هستند که اختلالات رفتاری کودکان در نتیجه تعامل نادرست بین کودک و والد (به ویژه مادر) ایجاد می شود و تداوم مییابد، ذکر این نکته ضروری است که در درمان این گروه از اختلالات رفتاری می بایستی، این تعامل ها بازنگری و اصلاح شوند به همین دلیل توجه به آموزش مادران در درمان این کودکان، در دهه های اخیر به طور قابل ملاحظه ای افزایش یافته است. در همین راستا، برنامههای متنوع آموزش مادران، با تأکید بر کل نظام خانواده به وجود آمده اند. در این برنامهها نگرانیهای مادران در مورد سبب شناسی، درمان و پیش آگهی اختلال فرزندان در جلسات گروهی مورد بحث قرار داده می شوند و مادران می توانند به اطلاعات لازم و حمایت حاضرین در جلسه دست یابند .همچنین، مادران در پرتو دستیابی به اطلاعات جدید، می توانند مشکلات کودکان را بهتر بفهمند و از طریق دریافت آموزشهای لازم، به مهارتهای مدیریت رفتار تجهیز گردند و متعاقب آن، احساس خود کارآمدی در آنها افزایش یابد.
اهداف پژوهش
اهداف کلی پژوهش
تبیین اثربخشی آموزش مدیریت رفتار کودکان به مادران بر سلامت روان مادران و نشانگان اختلال نارسایی توجه – بیشفعالی در کودکان
اهداف جزیی پژوهش
تبیین اثربخشی آموزش مدیریت رفتار کودکان به مادران بر ابعاد (جسمانی، اضطراب، اختلال در کارکرد اجتماعی، افسردگی ) سلامت روان مادران
تبیین اثربخشی آموزش مدیریت رفتار کودکان به مادران بر نشانگان (بیتوجهی، بیشفعالی، تکانشگری ) اختلال نارسایی توجه- بیشفعالی
فرضیه های تحقیق
فرضیه اصلی پژوهش
آموزش مدیریت رفتار کودکان به مادران بر سلامت روان مادران و نشانگان اختلال نارسایی توجه – بیشفعالی در کودکان تأثیر معنیداری دارد.
فرضیه های جانبی
آموزش مدیریت رفتار کودکان به مادران بر ابعاد سلامت روان (نشانگان جسمانی، اضطراب، افسردگی و اختلال در کارکرد اجتماعی) مادران تأثیر معناداری دارد.
آموزش مدیریت رفتار کودکان به مادران بر نشانگان اختلال نارسایی توجه- بیشفعالی (بیتوجهی، بیشفعالی و تکانشگری) کودکان تأثیر معناداری دارد.
تعاریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش
تعاریف نظری
آموزش مدیریت رفتاری: برنامه آموزش مدیریت رفتاری والدین شکلی از مداخلات رفتاری به خانواده است که بر اساس اصول یادگیری اجتماعی و برنامه آموزش رفتاری بارکلی ( ۱۹۹۰) طراحی شده است و به عنوان یکی از قدرتمندترین انواع مداخلات در یاری رساندن به کودکان دچار مشکلات رفتاری و سلوک شناخته می شود.
سلامت روان: سازمان بهداشت جهانی (۲۰۰۴) سلامت روانی را به عنوان حالتی از بهزیستی که در آن فرد توانمندی خود را شناخته از آنها به نحو موثر و مولد استفاده کرده و برای اجتماع خویش مفید است تعریف می‌کند. به طور کلی بهداشت روانی ایجاد سلامت روان به وسیله پیشگیری از ابتلا به بیماری‌های روانی، کنترل عوامل موثر بروز آن، تشخیص زودرس، پیشگیری از عوامل ناشی از برگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم در برقراری روابط صحیح انسانی است(میلانی فرد، ۱۳۸۶).
پایان نامه - مقاله - پروژه
اختلال نارسایی توجه- بیشفعالیاختلال کمبود توجه- بیش فعالی[۱۴] یک نشانگان اولیه ظاهر شده در کودکان است که به وسیله سطحی نابهنجار از بیتوجهای، بیش فعالی و یا هردو مشخص است( بارکلی[۱۵]، ۱۹۹۰؛ به نقل از رایت[۱۶]، ۲۰۰۲).
تعاریف عملیاتی
آموزش مدیریت رفتاریدر طراحی برنامه آموزش مدیریت رفتاری مادران از برنامه آموزش رفتاری والدین استفاده میشود. گامهای اساسی این بسته آموزشی عبارتند از: تشریح اختلال نارسایی توجه-بیشفعالی، شکلدهی رفتارهای مثبت از طریق عدم تقویت رفتارهای نامطلوب، آموزش یک نظام رسمی از امتیازها و ژتونها به منظور شرطی کردن اطاعت کودک، آموزش والدین در بکارگیری روش محرومسازی، مداخله آموزشی در این گروه به مدت ۸ هفته به صورت گروهی و در قالب ۸ جلسه آموزشی ۹۰ دقیقهای اجرا میشود.
سلامت روان: منظور نمرهای است که فرد از مقیاس ۲۸سوالی سلامت عمومی (GHQ که دارای ۴ خرده مقیاس علائم جسمانی، علائم اضطرابی، اختلال درکارکرد اجتماعی و علائم افسردگی، که توسط گلدبرگ و هیلر ارائه شده است بدست میآورد. خرده مقیاس نشانه های جسمانی: نمرهای که از اجرای پرسشنامه سلامت عمومی از سوال( ۱-۷ ) به دست میآید. خرده مقیاس اضطراب: نمرهای که از اجرای پرسشنامه سلامت عمومی از سوال (۸-۱۴) به دست میآید. خرده مقیاس اختلال در کارکرد اجتماعی: نمرهای که از اجرای پرسشنامه سلامت عمومی از سوال (۱۵-۲۱ ) به دست میآید. خرده مقیاس افسردگی: نمرهای که از اجرای پرسشنامه سلامت عمومی از سوال ( ۲۲-۲۸ ) به دست میآید.
اختلال نارسایی توجه- بیشفعالینمرهای است که آزمودنی از فهرست نشانه مرضی کودک (CSI-4) بدست میآورد
فصل دوم
مبانی نظری و پژوهش
مقدمه
این فصل در دو بخش تقسیم شده است. بخش اول مبانی نظری پژوهش که در ابتدا به سلامت روان و نظریههایی مربوط به سلامت روان اشاره می شود. سپس به اختلال نارسایی توجه – بیشفعالی و بخش دوم در دو قسمت پژوهشهای مربوط در داخل و خارج کشور پرداخته شده است.
مبانی نظری
بخش اول: سلامت روانی
تمامی انسان‌های زنده از توان سلامت معینی برخوردارند که باید برای نیل به تندرستی کامل ودوری از بیماری برای توسعه آن تلاش نمایند. شیوه‌های زندگی مرسوم بین انسان‌ها، تأثیر مهمی بر سلامت و تندرستی آنان دارد. گذار اپیدمیولوژیکی که اخیراً به علت تغییر در شرایط و شیوه‌های زندگی مشهود است، بار دوگانه بیماری‌های واگیر و غیرواگیر را در بسیاری از کشورهای منطقه مدیترانه شرقی افزایش داده است. دراین منطقه، بیماری‌های ناشی از الگوهای شیوه زندگی ناسالم به صدر فهرست دلایل بیماری و مرگ‌ومیر انتقال یافته است. بنابراین ضروری است که توجهی جدی به عوامل مؤثر در افزایش وسعت بیماری‌ها، آغاز شود. سرمایه‌گذاری برای خلق فرهنگ ارتقای سلامت، در ابتدا موجب برخورداری از موقعیت‌های اجتماعی بهتر و در دراز مدت منجر به برخورداری از مزایای مورد انتظار و بهبود سلامت ملل می‌شود. سلامت انسان، تنها سلامت جسمانی نیست. مهمتر از آن سلامت اخلاقی، ذهنی آرام و متمرکز است. فقط چنین ذهنی می‌تواند به شفای جسم کمک کند (ضعیفی، ۱۳۸۹).
از دیدگاه اسلامی سلامت روان شامل افزایش توانایی‌های افراد و جامعه و قادرسازی آنها در دستیابی به اهداف مورد نظر می‌باشد. بهداشت‌روان به همه ما مربوط است، نه فقط به کسانی که از بیماری رنج می‌برند. متأسفانه در بخش عظیمی از دنیا به بهداشت‌روان و بیماری روانی به اندازه سلامت جسمانی و بیماری جسمی اهمیت داده نمی‌شود و مورد بی‌توجهی و غفلت واقع می‌شود (ضعیفی، ۱۳۸۹).
به طور کلی در سالهای اخیر مسأله «بهداشت روانی» خود را به عنوان یکی از دغدغه‌های اصلی افراد و سازمان‌های مسئول امور بهداشتی در سراسر جهان و به ویژه سازمان جهانی بهداشت (WHO) مطرح نموده. تا آنجا‌ که سال ۲۰۰۱ میلادی از سوی WHO به عنوان سال بهداشت روانی و با شعار «غفلت بس است، مراقبت کنیم»[۱۷] تعیین و معرفی گردیده است. از طرفی اهمیت ویژه‌ای که سازمان جهانی بهداشت برای این مسأله قایل گردیده سبب شده تا «بهداشت روانی » و مقولات مرتبط با آن، به عنوان یکی از محورهای اساسی، مورد توجه پژوهشگران و صاحب‌نظران علوم بهداشتی قرار گرفته، آنان را وادار نماید، ضمن بهره‌گیری از ابزارهای موجود در عرصه پژوهش، به سنجش وضعیت بهداشت روانی جوامع انسانی و ارائه راهکارهایی در جهت ارتقا و بهبود کیفیت سلامت روانی افراد جامعه بپردازند (گنجی ، ۱۳۸۵) .
مرز بین سلامت و اختلال روانی گاهی چنان با هم در می‌آمیزد که اطلاق سلامت یا بیماری به فرد مشکل به نظر می‌رسد.
به طور کلی فردی از نظر سلامت عمومی، سالم است که تعادل بین رفتارها و کنترل او در مواجه با مشکلات اجتماعی وجود داشته باشد.
سلامت فکر و روان عبارت است از قابلیت موزون و هماهنگ شدن با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی حل تضادها و تمایلات شخصی بطور منطقی و عادلانه و مناسب (رضائیان، ۱۳۸۰).
تعریف لاروس[۱۸] از سلامت عمومی: استعداد روان برای هماهنگ، خوشایند و مؤثر کار کردن، برای موقعیت‌های دشوار انعطاف‌پذیر بودن و برای بازیابی تعادل خود، توانایی داشتن (به نقل از حیدری، ۱۳۸۴).
از نظر سازمان بهداشت جهانی[۱۹]، بهداشت عمومی یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای اجتماعی، روانی، جسمی، نه فقط فقدان بیماری یا ناتوانی (حسین آزاد، ۱۳۸۷).
فرد دارای سلامت عمومی به نظر آدلر[۲۰] ، روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خود را در گروه های اجتماعی به درستی می‌شناسد، در زندگی هدفمند و غایت مداراست و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است.
سلامت عمومی به عقیده اسکینر[۲۱]، معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو می‌شود از طریق شیوه ی اصلاح رفتار برای بهبود و به هنجار کردن رفتار خود به طور متناوب استفاده می‌جوید.
به عقیده اریکسون[۲۲]: سلامت روانشناختی هر فرد به همان اندازه است که توانسته است توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کند.
از نظر فروید: شخص سالم از مکانیزمهای دفاعی نوع دوستی، شوخ طبعی، پارسایی و والایش استفاده می‌کند (میر غلامی، ۱۳۸۷).
عملکرد موفق، کارکردهای روانی در قالب تفکر، خلق و رفتار که منجر به فعالیتهای ثمربخش، روابط ارضاء کننده با دیگران و توانایی انطباق و مدارا با تمایلات می شود. (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳).
سلامت روانی به مفهوم تأمین و رشد سلامت روانی فردی_ اجتماعی و پیشگیری از ابتلا و درمان مناسب بیماری روانی و توانبخشی بیماران روانی است ( صالحی، ۱۳۸۶).
در تعریف سلامت روان و شاخص‌های آن دیدگاه های گوناگون وجود دارد. به عنوان مثال: روان‌کاوان معتقدند شخص از سلامت روان برخوردار است که «خود» در ساختار شخصیت او به تکامل لازم رسیده باشد و بتواند تعارض‌های میان خواست‌های «نهاد» و محدودیت‌های «فراخود» را بر اساس عقل و منطق حل کند. گروهی دیگر از روان‌شناسان و روان درمانگران فردی را از لحاظ روانی سالم می‌دانند که احساس اجتماعی در او رشد یابد و قادر است ارتباط سازنده‌ای با دیگران برقرار سازد. چنین کسی ضمن احساس احترام نسبت به خود و دیگران، کمبودهای خویش را قبول دارد و انعطاف‌پذیر است. بعضی دیگر از متخصصان، سلامت روان را منوط به ارضای دو نیاز اساسی در انسان می‌دانند.
یکی درگیری عاطفی با دیگران و دیگری احساس موفقیت و ارزش در زندگی رفتار درمانگران، سلامت روانی را بر مبنای تاثیر عوامل محیطی بر یادگیری و سازگاری فرد تبیین می‌کنند (نوابی‌نژاد، ۱۳۷۹).
می‌توان گفت شخص سالم فردی است که ادراک نسبتاً دقیق از واقعیت دارد و برای رسیدن به هدف‌های خویش بر اساس عقل و منطق عمل می‌کند، نسبت به خود نگرشی مثبت دارد و با دیگران سازگار است و در زندگی غالباً شاد بوده، قادر است ناکامی‌ها را تحمل کند. از آنجا که اساس سلامت روان آدمی در طی دوره کودکی و نوجوانی و عوامل موثر در تامین آن شایان توجه و اهمیت فوق‌العاده است.
امروزه روان‌شناسی، روابط متقابل سلامت تن و روان را مورد تائید و تاکید قرار می‌دهد. به این معنی که داشتن روان سالم مستلزم بدنی سالم و لازمه بدن سالم نیز برخورداری از روانی سالم است. از این رو تردیدی نیست که سلامت جسمانی کودک یا نوجوان در سلامت روانی او نقشی مهمی دارد (رحیمیان، ۱۳۷۸).
بهداشت روانی، رشته‌ای تخصصی از بهداشت عمومی است، که در زمینه کاستن بیماریهای روانی در یک اجتماعی فعالیت می کند و بررسی انواع مختلف اختلالات روانی و عوامل موثری که در بروز آنها نقش دارند، در قلمرو کار این علم می‌باشد. شناخت طرز ایجاد اختلالات روانی قدم اول برنامه‌ریزی برای اقدامات پیشگیری به حساب می‌آید. پس از شناخت علتهای بوجود آورنده اختلالات روانی، وظیفه دست اندرکاران این رشته، مطالعه راه های از بین بردن علتهای مذبور یا غلبه بر آنها می‌باشد. با توجه به اینکه بروز اختلالات روانی مجموعه عوامل زیستی- روانی- اجتماعی دخالت دارند، روش های پیشگیری از این اختلالات نیز چند بعدی هستند و باید در ابعاد زیستی روانی و اجتماعی مورد توجه قرار گیرند (شاملو، ۱۳۸۱).
بهداشت روانی به معنای سلامت فکر می‌باشد و منظور نشان دادن وضع مثبت و سلامت روانی است که خود می‌تواند نسبت به ایجاد سیستم باارزشی در مورد ایجاد تحرک و پیشرفت و تکامل در حد فردی، ملی و بین‌المللی کمک نماید. زیرا وقتی سلامت روانی شناخته شد، نسبت به دستیابی به آن اقدام می‌شود و راه برای تکامل فردی و اجتماعی باز می‌گردد (شاملو، ۱۳۸۰).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:36:00 ق.ظ ]