۲۴۱ (۱۴۳ نفر اتمام درمان)
گروه اختلال­های اضطرابی و افسردگی چندگانه

 

ندارد

 

۱۰ جلسه دو ساعته

 

- آموزش روانشناختی
- آرمیدگی
- بازسازی شناختی
- مواجهه

 

مک­اوی و ناتهان (۲۰۰۷)

 

 

 

۰۲/۱

 

۲۳ (۱۹ نفر اتمام درمان)
گروه اختلال­های اضطرابی و افسردگی چندگانه

 

گروه لیست انتظار

 

۱۲ جلسه دو ساعته

 

- آموزش روانشناختی
- آرمیدگی
- بازسازی شناختی
- مواجهه

 

نورتون و هوپ (۲۰۰۵)

 

 

 

پژوهش­های اولیه از مفروضه بالا مبنی بر اثربخشی درمان­های فراتشخیصی حمایت کرد. سه تیم پژوهشی بین ­المللی مستقل از هم نتایج ارزیابی اولیه از پروتکل­های فراتشخیصی طراحی شده خود را در قالب کارآزمایی­های بالینی تصادفی با گروه کنترل منتشر کردند (اریکسون و همکاران، ۲۰۰۷؛ گارسیا، ۲۰۰۴؛ نورتون و هوپ، ۲۰۰۵). علاوه بر این تعدادی کارآزمایی بالینی غیرتصادفی دیگر در نقاط مختلف جهان در زمینه اثربخشی پروتکل­های فراتشخیصی مبتنی بر مؤلفه­ های مشترک درمان­های شناختی رفتاری انجام شد. نتایج هر کدام از این پژوهش­ها و فراتحلیل اخیر (نورتون و فیلیپ، ۲۰۰۸) از اندازه اثر خوب (با میانگین ۹۱/۰=d ) این رویکرد فراتشخیصی مبتنی بر مؤلفه­ های مشترک درمان­های شناختی رفتاری حمایت می­ کنند که قابل مقایسه با میانگین اندازه اثر درمان­های شناختی رفتاری اختصاصی برای اختلال­های اضطرابی و افسردگی (با میانگین ۰۳/۱=d ؛ نورتون و فیلیپ، ۲۰۰۸) است. البته برخی از پژوهش­ها اثربخشی قابل قبول درمان­های فراتشخیصی مذکور را به اثرات گروه درمانی اختصاص می­ دهند (نورتون و فیلیپ، ۲۰۰۸).
پایان نامه - مقاله - پروژه
به طور خلاصه می­توان این گونه نتیجه گرفت که در ابتدا ادعای اثربخشی درمان­های فراتشخیصی مبتنی بر عوامل درمانی مشترک درمان­های شناختی رفتاری مطرح شد و در ادامه کارآزمایی­های بالینی تصادفی و غیرتصادفی بسیاری از این ادعا حمایت کرد، هر چند که نتایج برخی از پژوهش­ها به ماهیت گروهی این پروتکل­ها و منطبق نبودن بر نظریه یکپارچه نسبت می­دادند. در واقع نتایج پژوهش­های مروری نشان می­ دهند که اکثر پروتکل­های فراتشخیصی مطرح شده تا سال ۲۰۰۷ عمدتاً غیرنظری، عمل‌گرا، مبتنی بر مؤلفه­ های درمانی مشترک درمان­های شناختی رفتاری و در قالب گروه درمانی هستند. بنابراین با توجه به نتایج پژوهش­های فراتحلیل و مروری (منسل و همکاران، ۲۰۰۹؛ مک­اوی و همکاران، ۲۰۰۹؛ کلارک و تیلور، ۲۰۰۹؛ دوزوآ و کولین، ۲۰۰۹؛ نورتون و همکاران، ۲۰۰۸؛ نورتون و فیلیپ، ۲۰۰۸؛ رینهولت و کرو، ۲۰۱۴) و در راستای تکامل و غنی­سازی پروتکل­های فراتشخیصی، باید یک تغییر جهت از سمت پروتکل­های فراتشخیصی عمل‌گرا به سوی طراحی پروتکل­های فراتشخیصی مبتنی بر نظریه و یکپارچه صورت می­گرفت که نقطه عطف این تلاش­ها در پروتکل فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) است که مبتنی بر تنظیم هیجان طراحی و تدوین شد. در ادامه به این روند تکاملی و کارآزمایی­های بالینی مربوط به این رویکرد خواهیم پرداخت.
طراحی اولین پروتکل­های فراتشخیصی نظریه­گرا: تأکید بر تنظیم هیجانی
پژوهش­های مختلفی تأثیر درمان­های فراتشخیصی عمل­گرا در درمان اختلال­های هیجانی را نشان داده­اند. اما نتایج اکثر درمان­های فراتشخیصی بر تأثیرگذاری متوسط این پروتکل­های درمانی دلالت می­ کنند (مک­اوی و همکاران، ۲۰۰۹؛ منسل و همکاران، ۲۰۰۹، کلارک و تیلور، ۲۰۰۹). بر اساس فراتحلیل منسل و همکاران (۲۰۰۹) و کلارک و تیلور (۲۰۰۹) اساسی­ترین دلیلی که توجیه کننده اثربخشی متوسط پروتکل­های فراتشخیصی عمل­گرا بود، نپرداختن به فرایندهای شناختی- رفتاری مشترک اختلال­های هیجانی است.
متوسط بودن اثربخشی درمان­های فراتشخیصی عمل­گرا، سبب شد که حرکت به سوی طراحی پروتکل­هایی پیش برود که بنیادهای دیگری را محور خود قرار دهند. بر همین اساس بارلو و همکاران در طی چندین پژوهش (بارلو و همکاران،۲۰۰۴، بارلو و همکاران، ۲۰۰۸؛ فارچیون و همکاران، ۲۰۱۰، الارد و همکاران، ۲۰۱۰؛ بارلو، الارد و همکاران، ۲۰۱۱، بارلو، فارچیون و همکاران، ۲۰۱۱ و فارچیون، الارد، بارلو و همکاران، ۲۰۱۲) با تاکید بر نقش «تنظیم هیجانی» به عنوان فرایند شناختی رفتاری اصلی در اختلال­های هیجانی، گام اساسی در طراحی پروتکل­های فراتشخیصی مبتنی بر نظریه برداشتند که در ادامه، شرح این پروتکل فراتشخیصی ارائه شده است.
با توجه به این که در طول دهه­های اخیر اختلال­‌های اضطرابی و افسردگی به عنوان اختلال­‌های هیجانی توصیف شده ­اند (بارلو، ۱۹۸۸، ۱۹۹۱، ۲۰۰۲)، بارلو و همکاران (۲۰۱۱) معتقد بودند که تنظیم هیجانی (گراس و تامسون، ۲۰۰۷) مکانیسم مهمی در شکل­ گیری و تداوم اختلال­‌های اضطرابی و هیجانی است و نقص در مهارت­‌های تنظیم هیجانی ویژگی اساسی این اختلال­ها محسوب می­ شود. تنظیم هیجانی در این رویکرد فراتشخیصی به راهبرد‌هایی اشاره دارد که افراد از آن‌ها برای وقوع، تشدید و ابراز دامنه گسترده‌ای از هیجان­ها استفاده می­ کنند (گراس، ۲۰۰۷؛ کرینگ[۱۵۹] و اسلون[۱۶۰]، ۲۰۱۰؛ ریچاردز[۱۶۱] و گراس، ۲۰۰۰). بر اساس این رویکرد، افراد مبتلا به اختلال­‌های اضطرابی و خلقی اغلب از راهبرد‌های تنظیم ناسازگارانه استفاده می­ کنند که در تداوم علایم­شان نقش دارد. بنابراین، افزایش توجه بر عدم تنظیم هیجانی در درمان همسو با مفهوم­سازی­ها جدیدی است که بر همانندی­‌های زیربنایی تاکید دارد و با یافته­‌های پژوهشی اخیر تایید شده است.
فرضیه اصلی درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) این است که افراد مبتلا به اختلال­‌های هیجانی راهبرد‌های تنظیم هیجانی ناسازگارانه را به کار می­برند، آن‌ها اساساً سعی می­ کنند تا از هیجان­‌های ناخوشایند اجتناب کنند و یا شدت آن را کاهش دهند که باعث نتیجه عکس و تداوم علایم آن‌ها می­ شود. بنابراین، درمان فراتشخیصی یک رویکرد درمانی مبتنی بر هیجان است؛ به این معنا که، درمان طوری طراحی شده است که به بیماران بیاموزد چگونه با هیجان­‌های ناخوشایند خود مواجه شده و آن‌ها را تجربه کنند و به شیوه سازگارانه­تری به هیجان­‌های خود پاسخ دهند. ضمن اصلاح عادت­‌های تنظیم هیجانی بیماران، هدف درمان کاهش شدت و بروز تجربه هیجانی ناسازگارانه و بهبود کارکرد بیماران است. اگر چه هدف بهبودی است ولی درمان فراتشخیصی بر آن نیست که هیجان‌های ناخوشایند را حذف کند بلکه تاکید بر برگرداندن هیجان­ها به سطح کارکردی است به طوری که هیجان­‌های ناخوشایند سازگارانه و کمک کننده باشند.
در این درمان مدل سه مؤلفه­ای هیجان­ها برای بیماران ارائه شده است که به آن‌ها کمک می­ کند تا فهم بهتری از تعامل افکار، احساس­ها و رفتارها در ایجاد تجربه­‌های هیجانی درونی داشته باشند. علاوه بر این، بیماران یاد می­گیرند تا تجربه­‌های هیجانی خود را طبق این مدل منطبق کنند. این موضوع به بیماران کمک می­ کند تا آگاهی بهتری از تجربه­‌های هیجانی خود (شامل برانگیزان­ها و پیامد‌های رفتاری) کسب کنند و نگاه عینی­تری نسبت به هیجان‌های خود داشته باشند تا اینکه «گرفتار» پاسخ­‌های هیجانی خود باشند. مهارت آگاهی هیجانی نیز جزو برنامه درمانی است. این مهارت بر آگاهی غیرقضاوتی[۱۶۲]، متمرکز بر حال[۱۶۳] ضمن تجربه هیجانی تاکید دارد. به دست آوردن این آگاهی مهارت اصلی به حساب می ­آید که یادگیری بهتر مفاهیم درمانی بعدی را در پی خواهد داشت.
دومین مهارت اصلی در درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) چالش با ارزیابی­‌های منفی تهدید‌های بیرونی و درونی مثل احساس­ها و هیجان­‌های جسمی و افزایش انعطاف­پذیری شناختی است. مداخله­‌های شناختی ابداع شده توسط آرون بک (بک، ۱۹۷۲؛ بک، راش، شاو، امری، ۱۹۷۹) اقتباس شده است که بر دو نوع ارزیابی غلط تاکید دارد: نخست، احتمال رخ دادن رویداد‌های منفی (بیش تخمین احتمال)؛ و دو، پیامد‌های رویداد‌های منفی در صورت وقوع (فاجعه­آمیز کردن؛ بارلو و کراسکی، ۲۰۰۰؛ زینبارگ، کراسکی و بارلو، ۲۰۰۶). همچنین، بر خلاف سایر شناخت درمانگران، تاکید درمان فراتشخیصی بر حذف یا سرکوبی افکار منفی و جایگزینی آن‌ها با ارزیابی­­‌های واقع­بینانه و سازگارانه نیست، بلکه تاکید بر افزایش انعطاف­پذیری شناختی به عنوان راهبرد تنظیم هیجانی سازگارانه است. شرکت­ کنندگان در این شیوه درمانی تشویق می­شوند تا راهبرد‌های ارزیابی مجدد را نه فقط قبل از موقعیت­‌های هیجانی بلکه ضمن و بعد از رویداد استفاده کنند. علاوه بر این، درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) بر تعامل پویا بین شناخت­ها و رفتارها و احساس­‌های جسمی تاکید دارد که مؤلفه‌های مهم در ایجاد تجربه­‌های هیجانی هستند.
سومین مهارت درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) شناسایی و اصلاح تمایلات عمل ناسازگارانه یا رفتار‌های مبتنی بر هیجان[۱۶۴] (EDBs) است که موضوع اصلی در تمرین­‌های مواجهه است. در واقع، همان‌طور که در سال ۱۹۸۸ (بارلو، ۱۹۸۸) در مورد درمان اختلال­‌های فوبیک پیشنهاد شده بود، امکان دارد که یکی از کارکرد‌های اصلی مواجهه پیشگیری از تمایلات عمل مرتبط با هیجان و تسهیل رفتار‌های جایگزین باشد، این موضوع همسو با نظریه ­ها و شواهد حاصل از علم هیجان است که بر این مسأله تاکید دارد که اصلاح این اعمال روش اثربخشی برای کنترل هیجانی است. همان‌طور که ایزارد[۱۶۵] در سال ۱۹۷۱ اشاره کرده است «افراد یاد می­گیرند تا به این شیوه عمل کنند و به شیوه نوینی احساس کنند».
افزایش آگاهی و تحمل احساس­‌های جسمی در طی مواجهه درونزاد چهارمین مهارت اصلی در درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) است. از همه بیماران، مستقل از تشخیص یا حوزه خاص اضطراب­شان، خواسته می­ شود تا تمرین­‌هایی را انجام دهند تا احساس­‌های جسمی، مشابه با اضطراب و ناراحتی برانگیخته شود. مواجهه­‌های درونزاد در درمان اختلال هراس کاربرد دارند (بارلو، ۱۹۸۸؛ بارلو و سرنی[۱۶۶]، ۱۹۸۸)، در اختلال هراس احساس­‌های جسمی ماشه چکان اصلی و حوزه خاص اضطراب است. البته در درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) مواجهه­‌های درونزاد در تشخیص­‌های دیگر نیز با هدف افزایش آگاهی بیماران به احساس­‌های جسمی و افزایش تحمل نسبت به آن‌ها به کار می­رود، حتی اگر احساس­‌های جسمی حوزه خاص اضطراب بیماران نباشد. در جریان تمرین­‌های مواجهه هیجانی، بیماران با نقش احساس­‌های جسمی در تجربه هیجانی و نحوه تأثیر آن‌ها در افکار و رفتارها، همچنین نقش متقابل رفتارها و افکار در تشدید احساس­ها آگاه می­شوند.
این مفاهیم درمانی در مرحله پایانی درمان از طریق شرکت در تمرین­‌های هیجانی با همدیگر ترکیب می­شوند. این پنجمین مؤلفه اصلی درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) است. این تمرین­ها به برانگیختن و مواجهه با تجربه­‌های هیجانی در بافت‌های موقعیتی و درونزاد تاکید دارند. همانند سایر درمان‌های شناختی- رفتاری تمرین­‌های مواجهه به سبک «گام به گام» و پیشرونده انجام می­شوند، طوری که بیماران قبل از مواجهه منظم با موقعیت‌هایی که هیجان شدید ایجاد می­ کنند با موقعیت­‌های خفیف­تر (کم هیجان­تر) روبرو می­شوند. البته، لازم به ذکر است که ضرورتی برای ایجاد مواجهه با این سبک نیست. موقعیت­‌های مشکل­تر هیجان شدیدتری ایجاد می­ کنند ولی هیجان­‌های شدیدتر خطرناک­تر از سایر هیجان­ها نیستند. در همه مواجهه­ها تاکید بر مواجهه کامل با موقعیت است تا الگو‌های اجتناب و سایر رفتار‌های ایمنی[۱۶۷] شناخته شوند و ضمن تمرین مواجهه این رفتارها کاهش یا حذف شوند تا یادگیری جدید تسهیل شده و حافظه نویی ایجاد شود. طبق این الگو، تمایل افراد به انجام رفتار‌های اجتنابی یا سرکوب هیجانی با تمایل به نزدیک شدن[۱۶۸] جایگزین می­شوند.

توصیف ماژول‌های درمانی فراتشخیصی بارلو

درمان فراتشخیصی (رویکرد یکپارچه) شامل پنج ماژول درمانی اصلی است که جنبه­‌های کلیدی پردازش و تنظیم هیجانی تجربه­‌های هیجانی را هدف قرار می­دهد (بارلو و همکاران، ۲۰۱۱): ۱) آگاهی هیجانی مبتنی بر حال، ۲) انعطاف­پذیری شناختی، ۳) اجتناب هیجانی و رفتار‌های ناشی از هیجان، ۴) آگاهی و تحمل احساس­‌های بدنی و ۵) مواجهه هیجانی درونزاد و مبتنی بر موقعیت. طبق رویکرد سنتی CBT، این ماژول­ها بر اساس سه مفهوم طرح­ریزی شده ­اند. ماژول کیفی هیجان (افکار، احساس­ها و رفتار) که بر افزایش آگاهی بیمار نسبت به هر یک از این مؤلفه‌ها و کارکرد هیجان­ها و رفتار در بافت تجربه کنونی تاکید دارد. آگاهی به تجربه­‌های هیجانی به بیمار این امکان را می­دهد تا الگو‌های پاسخ و راهبرد­‌های تنظیم هیجانی ناهمخوان و نامتناسب خود را در موقعیت شناسایی کند. بنابراین، درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) از هدف قرار دادن علایم اختصاصی اختلال فراتر می­رود و مکانیسم­‌های زیربنایی «پیوستار نوروز[۱۶۹]» را هدف قرار می­دهد (بارلو، ۲۰۰۲؛ براون و بارلو، ۲۰۰۹).
قبل از پنج ماژول اصلی یک ماژول دیگر وجود دارد که بر افزایش انگیزه و اشتیاق بر تغییر و مشارکت در درمان تاکید دارد. همچنین، این ماژول به عنوان یک ماژول مقدماتی ماهیت هیجان­ها را به بیمار آموزش می­دهد و چهارچوبی برای فهم تجربیات هیجانی فراهم می­سازد. مدل نهایی نیز شامل مرور پیشرفت درمانی و راهبرد‌های پیشگیری از عود است. با پیشرفت درمان حوزه افکار، احساس­ها و رفتار به تفصیل شناسایی می­ شود، به طور اختصاصی راهبرد‌های تنظیم هیجانی ناکارآمدی که بیمار در هر یک از این حوزه ها کسب کرده است تصریح می­ شود و مهارت‌های تنظیم هیجانی سازگارانه به بیمار آموزش داده می­ شود. برای جزییات بیشتر در مورد تهیه راهنمای درمانی و اصلاحات انجام شده نسبت به نسخه­‌های اولیه به الارد و همکاران (۲۰۱۰) مراجعه کنید.
ماژول­ها یکی پس از دیگری و به صورت متوالی اجرا می­شوند. البته، انعطاف­پذیری در اجرای درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) این امکان را می­دهد تا هر یک از ماژول­ها بر اساس نیاز جلسات درمانی اجرا شوند. بنابراین، تفاوت­‌های فردی در نحوه ارائه لحاظ شده است. برای مثال، افرادی که نگرانی­‌های افراطی و کنترل ناپذیر دارند از افزایش آگاهی غیرقضاوتی مبتنی بر حال (ماژول ۳) بیشتر بهره می­برند، در حالی که افرادی که رفتار‌های وسواسی و تکرار شونده دارند از تمرین و توجه به اجتناب هیجانی و رفتار‌های ناشی از هیجان (ماژول ۵) بیشتر فایده می­برند.
در ادامه توصیفی از ماژول­‌های درمانی فراتشخیصی (رویکرد یکپارچه) و راهنمای کلی جلسات در مورد نقش درمانگر در هر ماژول آمده است. همان‌طور که قبلاً اشاره شد تعداد جلسات هر ماژول از بیماری به بیمار دیگر متفاوت است و بستگی به این دارد که از نظر بالینی هر ماژول چقدر برای بیمار سودمند باشد. بر این اساس درمانگر طبق نیاز خود آن را تعدیل می­ کند. الارد و همکاران (۲۰۱۱) توصیه می­ کنند همه ماژول­ها در مورد بیماران استفاده شود حتی اگر در ابتدا به نظر برسد که ماژولی به طور مستقیم در مورد مشکل بیمار تناسب ندارد. برای مثال، برخی از بیماران حساسیت جدی نسبت به احساس­‌های بدنی را گزارش نمی­کنند، پس در ظاهر مواجهه درونزاد در مورد آن‌ها صدق نمی­کند. اما تجربه نشان می­دهد که بسیاری از بیماران از این روش سود می­برند و این امکان را برای آن‌ها فراهم می ­آورد تا احساس­‌های بدنی خود را به عنوان مؤلفه اصلی تجربه­‌های هیجانی بشناسند. علاوه بر این، انعطاف­پذیری در تعداد جلسات هر ماژول به درمانگر این امکان را می­دهد تا روش­‌های درمانی را متناسب با بیمار خاص خود اجرا کنند.

ساختار پروتکل فراتشخیصی بارلو

درمان به نحوی طرح­ریزی شده است که ۱۲ جلسه و تقریباً بین ۵۰ تا ۶۰ دقیقه به طول می­انجامد. جلسات به صورت هفتگی اجرا می­شوند و در جلسه­‌های پایانی درمان جلسات با فاصله ۲ هفته برگزار می‌شوند تا به بیمار این امکان را بدهد که زمان بیشتری برای غلبه بر مشکلات باقی مانده خود داشته باشند. مدل­ نهایی ارائه شده توسط بارلو و همکاران (۲۰۱۱) ساختاری متفاوت از رفتاردرمانی شناختی کلاسیک دارد. آخرین نسخه از این شیوه درمانی بر اساس ماژول­‌های درمانی بجای جلسات درمانی ارائه شده است. همانند اغلب پروتکل­‌های درمان شناختی- رفتاری، جلسات درمان با مرور تکالیف ارائه شده در جلسات قبلی آغاز می­شوند. پس از مرور تکالیف مفاهیم کلیدی و قابل اجرا در جلسه ارائه می­ شود تا بیمار نسبت به مهارت‌های درمانی شناخت داشته باشد. آموزش مستقیم و مهارت افزایی تعاملی قسمت اصلی جلسه درمان را تشکیل می­دهد. در پایان هر جلسه درمانی به بیمار کمک می­ شود تا مطالب آموخته شده خود را تحکیم کند. از بیمار خواسته می­ شود تا اطلاعات جلسات و تکالیف درخواستی خود را خلاصه کند و هر نوع بازخورد منفی نسبت به جلسات سؤال می­ شود. در پایان، در مورد تکالیفی که لازم است تا جلسه بعدی تکمیل شود بحث می­ شود. هر یک از ماژول­‌های درمان می ­تواند بین ۱ تا چند جلسه را به خود اختصاص دهد و بر اساس نوع اختلال ماژول­‌های خاصی مورد تاکید بیشتری قرار بگیرند. در زیر توصیف کوتاهی از هر یک از ماژول­‌های درمانی ارائه شده است.

ماژول اول: افزایش انگیزه برای شرکت در درمان

این ماژول بر افزایش آمادگی و انگیزه بیماران برای تغییر رفتاری و تقویت خودکارآمدی یا باور به توانایی شخصی برای دستیابی موفقیت­آمیز به تغییر مورد نظر تاکید دارد. بیماران فرصتی به دست می­آورند تا مزایا و معایب تغییر را در مقابل روش قبلی خود بسنجند. آن‌ها همچنین اهداف درمانی را ارزیابی کرده و اهداف عینی­تری را برنامه­ ریزی می­ کنند و گام­‌های احتمالی را برای دستیابی به اهداف درمانی شناسایی می­ کنند. این اصول برای افزایش میزان مشارکت درمانی و حفظ انگیزه بیمار برای تغییر رفتاری کاربرد دارند. این ماژول بر اساس پژوهش­‌های انجام شده توسط وسترا، ارکویتز[۱۷۰] و دوزوآ[۱۷۱] (۲۰۰۹) در درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) قرار داده شده است. این پژوهش­ها نشان دهنده کارایی این تکنیک­ها در درمان اختلال­‌های اضطرابی است (وسترا، آرکوویتز و دوزوآ، ۲۰۰۹). همچنین این ماژول مبتنی بر اصول و تکنیک­‌های به کار برده شده در مصاحبه انگیزشی است (میلر و رولینگ، ۲۰۰۲).

ماژول دوم: آموزش روانشناختی و جستجوی تجربه هیجانی

محتوای اصلی این ماژول آموزش روانی در مورد ماهیت هیجان­ها، مؤلفه‌های اصلی تجربه هیجانی و مفهوم پاسخ­‌های آموخته شده است. در طول این ماژول انتظار می­رود تا بیماران با پایش و جستجوی تجربه­‌های هیجانی خود عوامل نگهدارنده (مثل، ماشه چکان­‌های معمول و یا وابستگی­‌های محیطی)، آگاهی بیشتری نسبت به الگو‌های پاسخدهی هیجانی خود کسب کنند.

ماژول سوم: آموزش آگاهی هیجانی

ماژول آگاهی هیجانی برای کمک به بیماران طراحی شده است تا نحوه واکنش و پاسخ خود را به هیجان­ها شناسایی کنند و آگاهی غیرقضاوتی و متمرکز بر حال را در تجربه هیجانی خود تمرین کنند. در این ماژول از بیماران انتظار می­رود تا مهارت‌های مشاهده عینی تجربه­‌های هیجانی خود را در هنگام وقوع و در لحظه کسب کنند. این مهارت‌ها به آن‌ها اجازه می­دهد تا افکار، احساس­‌های جسمی و رفتار‌هایی را که در ناراحتی آن‌ها نقش دارند بهتر بشناسند. این مهارت‌ها با تمرین ذهن­آگاهی و القای هیجانی[۱۷۲] همراه است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...