آنچه در این جا شایان ذکر است این است که بر اساس مکتب جناب صدرالمتألهین (رحمه الله) امری که مانع حضور و ادراک است ماده و لوازم آن است و لذا در عالم مجردات که ماده وجود ندارد، حقایق در نزد هم حاضرند. ایشان بر همین اساس این مسأله را به اثبات می رسانند که علم و عالم و معلوم در عالم تجرد همه متحدند، در حقیقت هر وجود به میزان ادراکش از وجودات مراتب دیگر با آن مرتبت الحاق یافته و با آن وجود متحد می‌گردد. به همین سبب توجه و التفاط یک وجود نسبت به وجود دیگر، باعث اتحاد وجودی آن دو خواهد شد.
این امر هنگامی با مسأله احتضار و نزع نفس از بدن، ارتباط می یابد، که در بررسی و جمع با روایات وارده از ائمه معصومین (علیهم السلام)، مبنی بر حضور انوار ولایی ایشان بر بالین محتضر، نگریسته شود. در همین رابطه روایات تبشیری و انذاری بسیاری از ائمه هدی نقل شده است، که در این مجال به برخی اشاره می نماییم.
۲-۱-۳-۱ بیان چند حدیث در اثبات حضور ولایت ائمه بر بالین محتضر
در کلامی ارزشمند از حضرت امیرالمومنین (علیه و علی آبائه السلام) خطاب به حارث همدانی آمده است: «من یمت یرنی»[۵۳] این کلام به صورت کلی و بدون هیچ قید زمانی و مکانی بیان شده است و وجود نورانی ایشان در ادامه تأکید می کنند که چه این فرد محتضر، مومن باشد چه منافق. لذا می‌توان آن را شاهدی بر حضور قطعی ایشان و نور ولایت در هنگامه احتضار و مرگ هر فرد دانست.
عبایه اسدى نقل مى‌کند که او از على علیه السّلام شنیده که آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند! هرگز بنده‌اى مرا دشمن نمى‌دارد که بر دشمنى من بمیرد، مگر آن‌که هنگام مرگش مرا ببیند و بر او ناخوش آید و هرگز بنده‌اى مرا دوست نمى‌دارد که بر دوستى من بمیرد، مگر آن‌که هنگام مرگش آن‌گونه مرا ببیند که دوست مى‌دارد.[۵۴]
در حدیثی شریف و مفصل از حضرت ابوعبدالله، امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) نیز به حضور نور ولایت ائمه معصومین (علیهم السلام) در لحظه احتضار اشاره‌شده است. با این وجود، در عین مفصل بودن به دلیل نیاز بحث و استفاده خواننده، این روایت شریف را به تمامه ذکر می نماییم.
عمّار بن مروان گوید: یکى از افرادى که خدمت حضرت امام صادق (علیه السّلام) رسیده بود، گفت: حضرتش فرمود: به خدا سوگند! فقط از شما (شیعیان) عملى پذیرفته مى‌شود، و به خدا سوگند! براى شما (گناه) بخشیده مى‌شود و به خدا سوگند! فاصله‌اى میان هر یک از شما و میان آن‌که به آرزویش برسد و خوشحال شود و چشمش روشن گردد، نیست مگر آن‌که جان او به این جا برسد، (و با دست مبارکش به گلویش اشاره فرمود) .
سپس فرمود: چون چنین شود و شخص در حال احتضار باشد، رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله)، على (علیه السّلام)، جبرئیل و ملک الموت (علیهما السّلام) نزد او حاضر شوند. على (علیه السّلام) به او نزدیک شده و فرماید: اى رسول خدا! این شخص، ما اهل بیت را دوست مى‌داشت او را دوست بدار. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‌فرماید: اى جبرئیل! این شخص، خدا، رسول خدا و اهل بیت رسول خدا را دوست مى‌داشت، او را دوست بدار. جبرئیل به ملک الموت گوید: این شخص، خدا، رسول خدا و اهل بیت رسول خدا را دوست مى‌داشت، او را دوست بدار و با وى مدارا کن.
ملک الموت به او نزدیک شده، مى‌گوید: اى بندۀ خدا! آیا برات آزادى خود را گرفتى؟ آیا امان نامه برائت خود را از آتش گرفتى؟ که در زندگى دنیا به عصمت کبرى چنگ زدى؟ سپس امام فرمود: خداوند به او توفیق داده و بر سخن گفتن توانایش مى‌کند و شخص در این حال مى‌گوید: آرى!
ملک الموت مى‌گوید: آن وسیله چیست؟ شخص مى‌گوید: ولایت على بن ابى طالب علیهما السّلام. ملک الموت مى‌گوید: راست گفتى، آن‌چه را که از آن مى‌ترسیدى، خداوند تو را از آن ایمن ساخت، و آن‌چه را که به آن امید داشتى، دریافتى، بشارت باد تو را به همراهى با گذشتگان نیکو و همراهى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، على و فاطمه (علیهما السّلام). سپس با مهربانى و نرمى جان او را مى‌گیرد.
آن‌گاه کفن و حنوطش-که از مشک خوش‌بوست-از بهشت فرود مى‌آید و با آن کفن شده، و حنوط مى‌گردد، پس از آن، لباس نفیس زرد رنگى از لباس‌هاى نفیس بهشتى بر تنش مى‌کنند. چون او را در قبرش مى‌نهند، درى از درهاى بهشت برایش گشوده شود، که از آن بوى خوش روح بخش بهشتى او را فرا مى‌گیرد. سپس از پیش‌رو و از جانب راست و چپش هر کدام به اندازۀ پیمودن یک ماه راه برایش وسعت دهند. آن‌گاه به او مى‌گویند: بخواب! همچون خواب عروس در بستر خود، مژده باد تو را به نسیم و بوى خوش و نعمت‌هاى بهشتى و پروردگارى که از تو خشمگین نیست.
پایان نامه - مقاله - پروژه
پس از آن، آل محمّد علیهم السّلام را در باغ‌هاى رضوان زیارت مى‌کند و به همراه آنان از طعامشان مى‌خورد، از آشامیدنى آن‌ها مى‌نوشد و در محافل آنان با حضرتشان گفت‌وگو مى‌نماید تا قائم ما اهل بیت عجّل اللّه فرجه قیام کند، و چون قائم ما قیام کند، خداوند آنها را بر مى‌انگیزد و گروه گروه به او لبیک مى‌گویند. در این هنگام است که باطل‌گرایان شک مى‌کنند و هتک‌کنندگان حریم نابود مى‌شوند، و کم هستند آنان که مى‌مانند، عجله کنندگان فرج هلاک شوند، و آنان که فرج را نزدیک مى‌دانند، نجات مى‌یابند. به همین سبب، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: تو برادر منى، و وعدۀ من و تو، وادى السّلام است.
حضرتش فرمود: هرگاه کافر در حال مرگ مى‌افتد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، على علیه السّلام، جبرئیل و ملک الموت علیهما السّلام بر بالینش حاضر شوند. على علیه السّلام به او نزدیک شده به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‌فرماید: اى رسول خدا! این شخص، ما اهل بیت را دشمن مى‌داشت، او را دشمن بدار. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‌فرماید: اى جبرئیل! این شخص، خدا، رسول او و اهل بیت رسول خدا را دشمن مى‌داشت، او را دشمن بدار. سپس جبرئیل مى‌گوید: اى ملک الموت! این شخص، خدا، رسول خدا و اهل بیت رسول خدا را دشمن مى‌داشت، او را دشمن بدار. و بر او سخت‌گیرى کن.
ملک الموت به او نزدیک شده، مى‌گوید: اى بندۀ خدا! آیا برات آزادى خود را گرفتى؟ آیا امان خود را از آتش گرفتى؟ و آیا در زندگى دنیا به عصمت کبرى چنگ زدى؟ مى‌گوید: نه! ملک الموت مى‌گوید: بشارت باد تو را-اى دشمن خدا! -به غضب خداى متعال و عذاب و آتش دوزخ. هان که از آن‌چه که مى‌ترسیدى، بر تو نازل خواهد شد.
سپس با سختى جان او را مى‌گیرد، آن‌گاه سیصد شیطان بر روح او گماشته مى‌شوند که همۀ آن‌ها آب دهان بر صورتش مى‌افکنند و روحش را مى‌آزارند و آن‌گاه که در قبر گذاشته مى‌شود، درى از درهاى دوزخ به رویش بازگردد، بوى آتش و زبانۀ آن، او را فرامى‌گیرد.[۵۵]
۲-۱-۳-۱-۱ تحلیل و بررسی روایات مذکور بر اساس مبانی فلسفی
آنچه که از این روایت و روایات وارده و رسیده مشابه بدست می آید این است که در لحظه احتضار علاوه بر حضور ملک الموت و ملائک موکل که وظیفه قبض روح شخص به عهده ایشان است، انوار مطهره و منوره ائمه معصومین علیهم السلام نیز حاضر می شوند. و عبد مومن و کافر در مواجهه با رضایت و غضب ایشان لذت و الم را می چشد.
به فرموده خداوند در قرآن کریم در ارتباط با پاداش بهشتیان و عذاب اهل نار، بهترین و بالاترین پاداش الهی مقام رضوان و رضای رب العالمین «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»[۵۶] و ملازما سخت ترین عذاب در روز رستاخیز عدم توجه و التفاط پروردگار به کافران است «ِوَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ».[۵۷] و ناگفته پیداست که انوار ائمه طاهرین (صلوات الله علیهم اجمعین) که بر بالین محتضر حاضر می شوند، مسلما طبق آیات ذکر شده، برخورد مطابق همین آیات، با هریک از محتضرین مومن و کافر خواهند داشت. چرا که انوار مطهره ایشان، تجلی اعظم و اعلای اسماء و صفات خداوند اند و آنچه در لحظه احتضار در نگاه اول نمود می یابد، شعاعی از رحمت و یا غضب رب العالمین است.
این است که به هنگامه احتضار، محتضر، چهره حضرت امیرالمومنین (علیه و علی آبائه السلام) را با لبخند و یا با غضب مشاهده می کند. فردی که فطرت خدایی خویش را تباه کرده است و در راه های کفر و نفاق حرکت نموده، وجودی پست و حقیر خواهد داشت. این چنین فردی هرگز ظرفیت پذیرش انوار وجودی اول نور عالم را نخواهد داشت، درحالیکه وجود نازینین معصومین (علیهم السلام) در نورانیت، جذبه، روشنگری و هدایت برای همه یکسانند. لیکن آنچه دلیل تفاوت مزاج ها در چشیدن طعم مرگ می شود، کمی، کاستی و کدری ذائقه و وجود انسان است.
و در مقابل، هرچه آیینه وجود انسان صافی تر و پاک تر باشد، بهتر و بیشتر و زیباتر منعکس کننده و پذیرنده انوار حق تعالی و ائمه معصومین (علیهم السلام) خواهد بود و به تبع آن در لحظات تلخ و سخت احتضار که به یکباره خود را در برابر دریای عظیم رحمت الهی، یعنی ائمه طاهرین (علیهم السلام) می بیند، سرمست و مدهوش از این ملاقات مرگ برایش أحلی من العسل می شود.
در حقیقت بر اساس مکتب فلسفی ملاصدار، برداشتی که از این روایت به ذهن حقیر می رسد، این است که اولا در هنگامه احتضار و نزع روح اتصال و انفصالی رخ می دهد که در اثنای آن سعادت و شقاوت عبد برای وی متعین می‌گردد. آنچه در روایت بدان تصریح شده است، حضور انوار پاک و مطهر معصومین (علیهم السلام) است در لحظه جان دادن.
ثانیا از طرفی ذکر شد که در هنگام احتضار بر طبق آیات و روایات سختی های فراوانی بر انسان وارد می آید، به طوری که طبق فرموده حضرت امام (رحمه الله علیه) صرف جدایی نفس از بدن سختی هایی دارد به دلیل انس نفس با بدن به عنوان ابزار مادی اش. از این جهت انفصال از بدن امری است ناخوش آیند و کراهت آور. اما به کرات اشاره‌شده و اهل مکاشفه بیان داشته اند که قبض روح عبد مومن به مانند بوییدن گل و یا نوشیدن شربتی گواراست.
بنابراین چه بسا بتوان نتیجه گرفت که عبد صالح و بنده خلّص پروردگار به هنگامه احتضار، وقتی در وانفسای سکرات موت قرار می گیرد، با مشاهده نور وجود حضرت امیرالمؤمنین (علیه و علی آبائه السلام) چنان اشتیاق و علاقه ای در وجود او زبانه می کشد و آنچنان مجذوب نور وجود مطهر ایشان می شود، که از تمام عوالم و آنچه در آن است فارغ می‌گردد، چه برسد به هراس مرگ و سکرات آن.
پیش از این یادآور شدیم که ادراک و علم در عالم مجردات به معنای اتحاد وجودی و الحاق به مرتبت است. بنابراین، چه بسا بتوان بر اساس مکتب ملاصدرا اینگونه عنوان داشت که وجود عبد صالح در هنگام احتضار، با مشاهده نور مطهر حضرت امیرالمؤمنین (علیه و علی آبائه السلام)، ادراک می کند که ایشان همان وجودی است که در تمام مدت زندگانی دنیا، دانسته و یا نادانسته به وجودش عشق می ورزیده و در برابر عظمتش سر تعظیم فرو می آورده است، و در حرکت و سیر تکاملی وجودی خویش به سمت این مرتبه و این مقام و این نور در حرکت بوده و قدم در این صراط نورانی می نهاده است. در این حالت، جذب و انجذاب این ادراک همان، و پیوستن وجودش به عنوان یک قطره به دریای عظمت وجودی ولی الله الاعظم همان.
در حقیقت لحوق وجود عبد به نور پاک علی بن ابی طالب (علیه و علی آبائه السلام) در پی همین ملاقات و ادراک اتفاق می افتد. این اتحاد وجودی عبد و مولا دقیقا همان اتصال نفس است به عالم مجردات و البته حقیقت جنت و نعیم که در قرآن کریم مکررا بدان بشارت داده شده است.
در مقابل عبد عاصی و کافر در شداید لحظه جان دادن، هنگامی که مشاهده می کند که همه وعده ها و وعید ها حقیقت محض بوده و همه آنچه برایش در تلاش بوده تاریکی عدم و نیستی است و خود را در تنگنای سکرات مرگ گرفتار می بیند، با مشاهده حقایق عالم، می فهمد که جز نور علی ابن ابی طالب (علیه و علی آبائه السلام) چیزی در عالم امکان وجود ندارد و رو برگرداندن ایشان از وی به معنای تنهایی محض و خطرات و سکرات دهشتبار و عذاب دردناک است.
در حقیقت خشم و سخط ولی الله که در طول غضب الهی است، و در این مقام، بر اساس قاعده «کلّ أمر یرجع إلی اصله»[۵۸] و البته آیات فوق الذکر، روح عبد گنهکار به شیاطین إلحاق می یابد و این همان، عذاب الیمی است که در آیات مذکور خداوند بدان اشاره فرموده و بارها در قرآن کریم کافران را بدان بشارت داده است.
چراکه به فرموده زیارت کامله جامعه کبیره «من أحبکم فقد أحب الله و من أبغضکم فقد أبغض الله»[۵۹]، پس رضایت ائمه در طول رضایت پروردگار قرار دارد، و در همین معناست آنچه از حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقام و منزلت دخت گرامیشان نقل شده که ایشان اذیت و غضب دخترشان را اذیت و غضب خویش و بالاتراز آن، اذیت و غضب خداوند می دانند.
۲-۱-۳-۲ تعبیر دیگری از حضور ولایت کلیه در هنگامه احتضار
حضرت آیت الله شاه آبادی (أعلی لله مقامه الشریف) در ارتباط با این موضوع در تعبیری زیبا اینگونه می‌فرمایند: کیفیت ظهور ولى بر مردم قبل از مرگ انان، بر دو قسم است: یا آن شخص داراى آینه‌اى نمایانگر و قلبى صاف است و ولى را مطابق آنچه در آینه‌اش هست مى‌بیند و با وى بیعت مى‌کند و به وى ایمان مى‌آورد. همچنین اگر به او با عنوان خاصى اعتقاد داشته باشد، عنوان وى را مشاهده مى‌کند و با شخص وى بیعت مى‌کند.
اما کسى که به ولى معتقد نیست، (خود این طیف دو دسته‌اند:) یا قاصر ساده‌اى است که در حق ولى کوتاهى و تقصیرى روان نداشته است و در ضمن از رذایل پاک و پیراسته است، که لا محاله او را به صورت نورانیت مشاهده مى‌کند، به وى ایمان مى‌آورد و پس از ان به سوى سراى نیکبختى مى‌رود.
یا علاوه بر اینکه به ولى معتقد نیست، در حق وى نیز کوتاهى به خرج مى‌دهد یا منکر او است. در نتیجه چنین فردى آینه‌اى ندارد تا او را در آینه‌اى ندارد تا او را در آینه قلب خود ببیند. ازاین‌رو ناگزیر خود را در آینه ولى مى‌بیند. و از آنجایى که صورت و فعل وى به خاطر اعمال ناشایست، اخلاق ناروا، عقاید فاسد، و انکار شرایع زشت و منکر شده است؛ آنچه در آینه مى‌بیند، با ولى اشتباه مى‌گیرد و به وى کینه مى‌ورزد و در نتیجه به سراى شقاوت مى‌رود.[۶۰]
پس از بیان این مقدمات مى‌گوییم: افراد مستعدى که پس از بعثت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله وسلم) و ولى خاتم آمده‌اند، ناگزیر باید مقام ولایت و نبوت بر انان ظهور کند؛ و لو در حال احتضار انان، و این چیزى شبیه رجعت عترت بر امت است که قبلاً براساس آیه و ضرورت (منطقى) درباره ان بحث شد.[۶۱]
۲-۲ احوالات محتضر
۲-۲-۱ اقسام نفوس محتضرین
مرگ حقیقتی است که گریزی از آن نیست و سرنوشتى است که درک آن از احدى فوت نمى‏شود، «أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی‏ بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ»[۶۲] و آنگاه که با قید «کل» آمده، به فرموده خداوند عزیز بر هر نفسی عارض می شود. آنجا که فرمود: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ»[۶۳] طبق آیه شریفه هر نفسی به هر حالت و کیفیتی مرگ را خواهد چشید. و ادراک قوه ذائقه تعبیری است دقیق و لطیف از عارض شدن حالت مرگ بر نفوس. به فرموده حضرت علامه طباطبایی (قدس سره الشریف) در تفسیر المیزان ذیل آیات مذکور نفس مورد اشاره آیه، همان نفس انسانی است، با وجود اینکه آن را بدون مضاف إلیه آورده است.
بر طبق مکتب صدرالمتألهین و مرام و عقیده حضرت امام (علیهما الرحمه)، الفاظ برای ارواح معانی وضع شده اند و هر امری که در عالم شهادت وجود دارد، معنایی در عالم بالا و مفهومی مجرد در عوالم مثال و عقل نیز دارد، که از جهت وجودی شدید تر و به لحاظ مفهومی صافی تر است. علاوه بر این خداوند در قرآن کریم بارها اموری را به ذات کبریایی خویش، که عاری از هرگونه نقصی است نسبت داده، مانند سمع و بصر و ید و… . مفهوم ذائقه نیز از این امور، مستثنا نیست، بر این اساس می‌توان اینگونه بیان داشت که امر چشیدن همانند دیگر امور دنیایی و مادی، مفهومی فراتر و صافی تر در عالم مجردات دارد. که شدت وجودی‌اش بیشتر و در ادراکش عمیق تر است.
به همین سبب چشیدن مرگ، شاید به نوعی تعبیر از درک لذت و ألم در مواجهه با حقیقت مرگ باشد. همان‌طور که در عالم ماده، درک طعم شیرین و تلخ، باعث بوجود آمدن احساسات خوب و بد می شود. آنچه به ظرافت این تشبیه می افزاید، ویژگی قوه چشایی انسان است، که گویی طعم چشیده شده با وجود انسان متحد می شود و ذره ذره احساسش درگیر شیرینی و تلخی آن می‌گردد. و البته مواجهه با مرگ، بسیار فراتر و شدید تر از چشیدن مادی و این دنیایی است. امری که لذت و ألم آن همه ذرات وجود انسان را فرا می گیرد و گریزی از چشیدن آن نخواهد بود.
مرگ طبق آیات و روایات رسیده بر مؤمنان گوارا و برای کافران و ناسپاسان تلخ و رنج آور است، از این مطلب می‌توان اینگونه استفاده کرد: همان‌طور که، شخصی که سلامت است و در قوه ذائقه او خللی وارد نشده، از چشیدن عسل احساس شیرینی و لذت می کند و اما کسی که به دلیل بیماری و مرض، مثلا سرماخوردگی ذائقه اش مختل، و کام او تلخ شده است حتی اگر شیرین ترین عسل ها را هم به او بدهند نه تنها لذتی نمی برد بلکه طعم تلخی را احساس می کند و حس ناخوشایندی به او دست می دهد.
نفس نیز در مواجهه با مرگ اینچنین است. مرگ به فرموده قرآن کریم، حق وحقیقت است «وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَق»[۶۴] و هر امر حقی نور است و وجود آن منشأ خیر و برکات و به طور طبیعی نفسی که سالم است و صفا نورانیت خود را حفظ کرده از مواجهه با حق و خیر متلذذ گشته و از برکات وجودی آن استفاده می کند و با نورانیت آن متحد می شود، به همین جهت است که فرد مؤمن و صالح مرگ را شیرین تر از عسل می داند.
در مقابل، شخصی که عمر خود را ضایع نموده و نفسش را به انواع زشتی ها و گناهان آلوده است، ظرفیتی برای پذیرش امر حق نخواهد داشت و هنگام نزول امر حق مرگ بر کوه انانیت و رذایل وجودی‌اش آن را به شدت خرد و متلاشی خواهد کرد. این است که فرد بی ایمان، کافر و منافق در هنگام مرگ، سخت ترین رنج ها و بلاها را متحمل می شود. آنچه مسلم است ارتباط میان ظرفیت پذیرش حق در نفس محتضر و کیفیت نزع روح است. نفوس محتضرین به حسب میزان صفا و نورانیت و کدورت و ظلمت در هنگام احتضار حالات متفاوت و بعضا متضاد خواهند داشت.
یکی از مهمترین ویژگی های حیات مادی، اختلاط خیر و شر در آن است. افراد در این دنیا، خوب و بدشان به هم آمیخته است و از طریق ظاهر نمی‌توان در مورد آن ها قضاوت کرد، ولی باطنشان با هم متفاوت و بعضا متضاد است. برخی باطنشان بر ظاهرشان غلبه دارد و برخی ظاهرشان بر باطنشان، و بعض دیگر هم خوبی و بدی در آنها برابر است.
از آنجا که نوع بشر ممکن الخطا آفریده شد و امر اختیار در او به اجبار نهاده شده است. هر فرد با هر میزان خوبی و بدی ممکن است از وی اعمال خوب یا بد سر بزند. بدین معنا که فردی که ایمان به خدا دارد و اعمال شایسته انجام می دهد و در راه بهتر شدن و کسب فضایل و دوری از رذایل تلاش می کند، ممکن است اعمال قبیحه ای هم احیانا از وی سر بزند. افرادی هم که باطنشان بد است و فسق و فجور با نهادشان متحد گشته است، بعضا کارهای پسندیده ای هم انجام می دهند.
این ویژگی اختلاط و درهم آمیختگی خیر و شر در عالم شهادت، ناشی از وجود ماده و حجب مادی است. لیکن در عالم مجردات که از ماده و مانعیت آن خبری نیست، به طور قطع باید سرائر آشکار، و بواطن نفوس عیان گردد. این امر اتفاق نمی افتد مگر اینکه سره ار ناسره جدا، و خیر و شر هرکدام معلوم گردد. همان‌طور که ویژگی دنیای مادی اختلاط امور و وجود حجب و غایب بودن امور است، ویژگی عالم مجردات هم عیان شدن بواطن و حضور دائم و جدایی خیر و شر است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...