در موقعیکه او بچه کوچک است به اندازه پنج مرد غذا می خورد در دوره مردی یک گورخر را یک مرتبه می خورد و این خوراک او نیز در ردیف سایر هنرهای پهلوانی او قابل ستایش است ،بهمن نمی تواند یک صدم آنچه را رستم صرف می کند بخورد و از لحاظ همین سستی است که دل رستم به حال او می سوزد.
اسفندیار و سپاهیان او تعجب می کنند که چگونه او چند گوسفند را صرف می کند . البته به همین اندازه در شراب خواری افراط دارد. حتی در همان زمانی که اساسا میبایستی شیرخواره باشد ،با پدرش میگساری می کند و در این رشته شیطان هم به پای او نمی رسد.
او در منتهای پیری هم شراب را بدون اینکه برحسب معمول با آب مخلوط کند دوست
می دارد . بهمن می ترسد که با چنین مرد با استعدادی میگساری می کند .
(نلدکه ،۱۳۶۹ :۱۰۹-۱۱۱ )
آماده شدن لشکر با سرعت بسیار از نمونه های مبالغه در شاهنامه می باشد . همچنین توجه ندارد به اینکه یک چنین لشکر به همان سرعت یک نفر آدم نمی تواند حرکت کند .اینکه سهراب از بالای بلندی نه تنها تمام لشکر بی کران را می بیند بلکه نیز هر یک از فرمانده ها ن را با نشانه های جنگی آنها می بیند و حتی شکل و صورت کوچکترین آنها را هم می شناسد ،این وصف از حد دیدی که برای بهترین چشم امکان پذیر است ،تجاوز می کند.
دانلود پروژه
مخصوصا باید در نظر گرفت که یک چنین چشم هم نمی تواند اشخاص را از پشت اجسام کدر ببیند ،و نیز این افسانه که بیژن درچاهی سیاهی افتاده و خطی را که به نازکی موروی انگشتر حک شده ،می تواند بخواند ،بیش ازحدی است که آدم در قوه تخییل خود بتواند آنرامجسم نماید.
در بخشش و انعام پادشاهان مبالغه می نماید در صورتیکه اغلب درذکر این نکته که دولت آنها محصول باج وساومغلوبین و غنایم جنگی آنهاست ،افراط می ورزدشاهان در بذل و بخشش به منتهی درجه تبذیر می کنند ،به حد زیاد به افراد لشکر انعام میدهند،احتیاجات عمده فقیرا ن و بی چیزان را رفع می کنند.
در عین حال گاهی می توانند آنها را از پرداخت مالیات های عهده معاف کنند اردشیردوم در مدت ده سال پادشاهی خود به هیچ وجه مالیات نمی گیرد،بلکه «رایگان »حکومت می کند.بهرام گور مردم را از پرداخت مالیات معاف کرده و حتی برای هفت سال از شاهان بیگانه باج نمی گیرد و بالاخره بطور کلی از مالیات گرفتن چشم پوشی می کند ،زیرا برای مدت ۲۳ سال وجه کافی در خزانه موجود دارد.
هرمز پس از پیروزی یکی از سردارانش که غنیمت های بسیاری در جنگ بدست آورده است، برای مدت چهار سال مالیات ها را لغو میکند.دردنباله این مطالب، وصفی ازبهشت دنیایی که درزمان کسری دوم داشته اندداده می شود.درین مدت طبیعت نیزبا مردم مساعد بوده و هیچ کس حتی درهمی را که در کوچه افتاده بوده است ،دزدی نمی کرده است.
ازشرحی که درباره عده هنگفت همراهیان خسرو دوم داده شده وازآنچه راجع به سازو برگ اومثلا سیصد سواریوزدارگفته می شود،می توان پی برد که تا چه اندازه افراط در نسبت دادن شکوه و جلال به زندگانی شاهان امکان پذیر می شده است،ازجمله راه ها را آب پاشی می کنند ،برای آنکه بهیچ وجه گرد و خاکی به هوا بلندنشود.
در شکارها گرد و خاک ناشی از حرکت حیوانات وتاخت و تاز به هوا بلند می شده است و روی خورشید را می پوشانده و همه جا را تاریک می نموده است که با این مبالغه ها آدمی خود را در باغ سحر آمیز ادبیات می بیند(همان،۱۲۱-۱۲۳ ).
بهمن سعی می کند یک تخته سنگ از بالای کوه به سوی پایین غلطاند رستم را بکشد ،برداران فریدون نیز به همین طریق می خواهند او را بکشندرستم سنگ را با قوه بدن و فریدون باجادوی نگاه باز می دارند (همان ،۹۶).
گردو خاکی که لشکرایجادمی کندروز تبدیل به شب می نماید و یا آنکه در اثر گردو خاک چند روز پی در پی نمی شد فهمید که شب یا روز است . گردو خاک تبدیل به ابری شده که در تاریکی آن سرنیزه هامانند ستاره نمایان می شوند ،شمشیرها مانند خورشید تابان می شوند ،در حالیکه آهن (اسلحه دفاعی و حمله ای )بمنزله زمین بود .
تپه ها زیر پای لشکر مسلح گردید «زمین شد زنعل ستوران ستوه /همی کوه دریا شد (اززیادی خون) و دشت کوه(از زیادی نعش)»،«بکشتند چندان زتوران سپاه /که از کشته شد پشته تا چرخ ماه (آسمان اول)» ،«برفتند از اسطخر چندان سپاه/که از نیزه برباد بست راه »نظیر آن اغلب تکرار شده است .«چو آورد لشکر به پیش فرات /شمارسپه بیش بود از نبات ». لشکر به اندازه ای انبوه بود که پشه (در هوا) و مورچه (روی زمین )راه (برای عبور)نداشتند . نظیر این مبالغه اغلب در چاپ ماکان ص ۱۳۳۱ س۳ از پایین ضبط شده است . «زسازوزگردان هر دو گروه /زمین همچو دریا شد (بلرزه افتاد )و گرد کوه »،«برآمد خروشیدن کره نای /توگفتی بجنبید همی که زجای »،«زبیم سنان توخون باردابر/»،«حصاری ببینی سراندر سحاب /که بر وی نپرد پران عقاب »،«سرباره او (دژقالینوس –کالینیکوس)ندیدی عقاب»،«زیک میل کرد آفریدون نگاه /یکی کاخ دید اندر آن شهرشاه /که ایوانش برتر زکیوان نمود/توگفتی ستاره بخواهد بود .»نظیر آن این بیت است: «سراندر ثریا یا یکی کوه دید /تو گفتی ستاره بخواهد کشید ».«زمین برنتابد سپاه ترا/نه خورشید تابان کلاه ترا »«شده بام از و گوهر تابناک /زتاب رخش یاقوت خاک (درتاریکی )».
در موقع تولد رستم درباری وی گفته می شود «که خاک پی او ببوسد هژبر/نیارد بسر برگذشتش ابر »لب رود ابه به اندزه ای کوچکست که «نفس را مگر برلبش راه نیست »،درباره همین دختر گفته می شود :«دهانش بتنگی دل مستمند »و غیره .
علاوه بر این اغراقهای تازه و منحصر بشاعر ما اغراقهای ذیل است

 

«یکی دیده بان برسر کوهسر
شب و روز گردن برافروخته
بجستی همی راه توران سپاه
  برآمد برآورد از انبوه سر
از آن دیده گه دیده برتاخته
پی مور راگر بدیدی براه »

غریب تر آنکه اسب تا حدی خوب می دید که «پی مورچه برپلاس سپاه /شب تیره دیدی دو فرسنگ راه ».گیرنده پیغام باید با نهایت شتاب حاضر شود ،به این منظور می گوید :«اگر دست داری به دستت مبوی/یکی تیز کن مغز و بنمای روی »و یا «گرگل بسر داری اکنونی مشوی /یکی تیز کن مغز و بنمای روی »نظیر آن اینست :«اگر هیچ سرخاری از آمد ن /سپهبد همی زود نخواهد شدن ».با این نظر پس جای تعجب نیست که غنیمت ربوده شده اینگونه وصف می شود :

 

«همانا که خرو ار پانصد هزار   بود نقره خام و زر عیار »

این عقیده که زمین مانند آسمان هفت طبقه است ،یک عقیده عمومی و متداول بود.از این جهت که شاعر این مبالغه را به

 

«زسم ستوران در آن پهن دشت   زمین شد شش و آسمان گشت هشت»

یعنی یک طبقه زمین گردو خاک شد و به آسمان رفت و طبقه هشتم آسمان را تشکیل داد یا ورود این گونه مبالغه ها در منظومه شاعر ما بندرت دیده می شود (همان ،۱۲۷-۱۲۹ ).
۴-۱-۱۷ وصف:
مساله دیگری که در شاهنامه اهمیت بسیار دارد موضوع وصف است .فردوسی تا آن حد خوب از عهده ی میدانهای جنگ اوصاف پهلوانان توصیف جنگهای تن به تن نعت مناظر مختلف طبیعت و امثال اینها برآمده است که در زبان فارسی شاعری را از این حیث همدوش او نمی توان شمرد. فردوسی آنچه را که وصف می کند تجسم می دهد و این نماینده کمال قدرت شاعر در بیان مطلب است و بهترین وصف آنست که موصوف در برابر خواننده مجسم و مشخص شود .
یقینا ذکر جنگها در ماخذ اصلی شاهنامه به صورتی که در آن می بینیم مفصل مشروح و جاندار نبود و تفصیل و جانداری مناظر و اشخاص شاهنامه تنها نتیجه قدرت و مهارت سازنده آنست . قدرت عظیم فردوسی را در توصیف از اوصاف میادین جنگ و لشکرکشیها و جنگهای تن به تن و همگروه و اوصاف پهلوانان می توان شناخت و از اینرو در باب آنها جداگانه سخن می گویم (صفا ،۲۳۹ )

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...